دلم
آشفته است و هراسان از پوچ شدن ؛ از اینکه توشه ای که ماه ها و شاید سالها
برای جمع کردنش ، نشسته ام و زحمت کشیده ام را با دستان خودم بسوزانم ؛ سخت
نیست؟ سخت نیست که جمع کنی و جمع کنی و انباری بسازی برای راهی بی نهایت
اما در شبی تاریک ، با حالی مست ، با یک چوب کبریت ، همه ی آنها را آتش
بزنی ؟ و آن زمان که به حال خودت برگشتی ، بجز خاکستر چیزی یافت نکنی ؟
حال هر روز من اینطور است ، قرآن می خوانم ، نماز می خوانم ، اشک می ریزم ، زیارت می کنم ، درختی می کارم ، خانه ای میسازم و حتی برج هایی ؛اما شب نشده همه را می سوزانم ، فقط با یک چوب کبریت گناه . از این می ترسم که عاقبت دست خالی راهی دیار ابدی شوم . راستش این همان عاقبت به سوء شدن است که همه به نحوی از آن فراری اند و ترسان.
از عارفی پرسیدند : مهم ترین دعای شما در طول شبانه روز چیست؟ فرمود : اینکه عاقبت بخیر شوم ، همین .
این روزها تمام فکر و ذکرم مشغول این است که خدایا ! یاریم کن تا اندوخته هایم و توشه ای را که برای راهی بی نهایت آماده کرده ام ، قبل از سفر به دست خودم نسوزانم .
پ . ن :
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: کسی که سبحان الله بگوید خداوند
درختی در بهشت برایش غرس می فرماید . مردی از قریش برخاست و عرض کرد : پس
ما در بهشت درختان زیادی داریم ؟ حضرت فرمود : آری ولی بترسید از اینکه
آتشی بسوی آنها بفرستید و همه را بسوزانید
- ۰ نظر
- ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۵۱