انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری
۲۰
آبان
۹۱

حضرت آیت الله جوادی آملی مفسر عظیم جهان اسلام فرمودند :

اگر انسان بخواهد نماز شب بخواند به درس روز لطمه  وارد نمی شود به شرط این که شب ها یک مقدار زود بخوابد و شام را سبک ترمیل کند . شام را هرچه شبک تر میل کنید بهتر است . شما می دانید بدن دو وعده غذا بیشتر احتیاج ندارد. به ما گفته اند اگر سیر هستید غذا نخورید ، در روایات آمده است در حال سیری غذا خورد استعداد را کم می کند.

یکی از بیانات نورانی حضرت امیر این است که : فطانت و هوشمندی با پرخوری جمع نمی شود . پرخور هرگز خردمند نمی شود . چرا ؟ برای این که تمام تلاش و کوشش روح این است که این غذاها را هضم کند و دیگر فرصت اندیشیدن ندارد. درست مثل آن است که شما یک متخصص دانشمند را رفتگر کوی و برزن کنید تا زباله ها را جمع کند.

اگر کسی بتواند استاد باشد چرا او را به رفتگری وادار کنیم ، بگوییم زباله ها را جمع کن . غذایی که می خوریم تا به مواد دفعی و زباله تبدیل شود طول می کشد . این کار را که بدن انجام نمی دهد ؛ این روح است که با واسطه ی بدن این کارها را انجام می دهد.

خلاصه حیف است انسان روح خود را به رفتگری وادار کند . وجود مبارک امیرالمومنین علیه السلام فرمود : لا تجتمع عزیمة و ولیمة. یک وقت انسان اهل سورچرانی است ، می خواهد این جا سور بخورد و آنجا سور بخورد ، هر روز میهمان باشد . آدم سور چران اهل عزم نیست.

انسان تا می تواند بهتر است دستش کنار سفره خودش باشد . اگر کسی بخواهد اهل عزیمت و جزء وارثان اولوالعزم باشد ، در همان رفت و آمد با ارحام هم مراقب است .

گاهی میهمانی هایی پیش می آید که عیبی ندارد انسان برود ، اما این که سورچران باشد با اهل عزم بودن سازگار نیست. پس نماز شب انسان را از کار روز باز نمی دارد ،‌ بشرط آن که انسان مراقب مسائل جنبی باشد.

خیلی از برنامه های تلویزیون است که انسان می تواند نگاه نکند ، همه ی سریال ها که سودمند نیست . خیلی از جلسات و گفت ها و شنیدن ها سودمند نیست . حضرت امیر به فرزندش فرمود : جوان ! مبادا کاری کنی یا حرفی بزنی که دیگران به تو بخندند. این کار ،‌تو را کوچک می کند . اگر نیم ساعت به اذان صبح بلند شوید هم به نماز شب می رسید هم به نماز اول وقت ؛ بعد هم کمی استراحت می کنید و به درس روز هم لطمه ای وارد نمی شود.

 

 --------------------------------------------------------------

نهج البلاغه ، خطبه 241

توصیه ها ، پرسش ها و پاسخ ها 


  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

اساتید دانشگاه تهران دور هم جمع شده بودند و یه عده مخالف و یه عده موافق این بودند که به مقام معظم رهبری (حفظه الله) دکترای افتخاری بدند . شاید اون عده ای که مخالف بودند ، بعد از اینکه حکم قطعی شد خیلی ناراحت بودند که آقا چرا باید به کسی که دکتر نیست ، دکترا بدیم ؟

اساتید موافق هم خوشحال از اینکه ما تونستیم لا اقل یه خدمتی به رهبری بکنیم  و با این کار افتخاری برای دانشگاه تهران کسب کنیم . جلسه که برگزار شد ، آقا با کلماتی چند آب روی آتش هر دو گروه ریخت و هر دو را خاموش کرد :

«مسئله‌ى دکترى افتخارى؛ خوب، البته این یک افتخار است که این دانشگاه این اظهار محبت را به ما بکند؛ لیکن من اهل دکترى نیستم؛ همان طلبگى ما کافى است. اگر بتوانیم به میثاق طلبگى متعهد و پایبند بمانیم - که قولاً و فعلاً این میثاق را از دوران نوجوانى و جوانى با خداى متعال بستیم - اگر خداوند کمک کند و ما بتوانیم این میثاق را حفظ کنیم و در همین عالم طلبگى پیش برویم، من این را ترجیح میدهم. شما لطف کردید و این براى ما هم مایه‌ى مباهات است، لیکن من پیشنهاد شما را قبول نمیکنم. ان‌شاءاللَّه موفق و مؤید باشید.»

افتخار حوزه به درس خواندن برای رضای خداست ، نه به مدرک گرایی همچون دانشگاه. طلبه از همان ابتدا عهد و پیمان می بندد که در مسیر تهذیب و اخلاق قدم بزند و بعد از اصلاح خود به سمت مردم روی آورد.

یادم هست که وقتی قرار این عهد و میثاق رسید و هنگامه ی انجام وظیفه رسید ، برگه ای به ما دادند و گفتند این نوشته را پشت بلندگو باید بخوانی :

بسم الله الرحمن الرحیم . با عنایت خداوند متعال و یاری صاحب و ولی نعمتم امام زمان (ارواحنا فداه) لباس سربازی حضرت را بر تن می کنم و تلاش خود را در مسیر تبلیغ دین مضاعف خواهم نمود ...

و اینگونه بود که میثاق طلبگی را با جان و دل پذیرفتیم .


  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

با خودم فکر می کردم ؛ چه شده است که مردم اینقدر حریص مال و منال شده اند . چه شده که اینطور به حلال و حرام بودن پولشان بی تفاوت شده اند . چقدر آدم های این دوره با آدم هایی که 10 سال پیش می شناختم فرق کرده اند.

پیامبر(ص) فرمودند: « الْعِبَادَةُ مَعَ أَکْلِ الْحَرَامِ کَالْبِنَاءِ علَى الْمَاء ؛ کسی که مال حرام می خورد و عبادت هم می کند، مثل کسی است که روی آب ، ساختمان می سازد 

لقمه ی حرام در زندگی خیلی از ما آدم ها ، رواج دارد و شاید بگویم : بدون این بی انصافی ها روزمان شب نمی شود.

بعضی وقت ها می دیدم که شخصی می پرسید : حاج آقا ! من زندگیم اینطوره . هر کاری می کنم نمی تونم زندگیم رو بچرخونم ، باید چه کار کنم؟ نمیخوام بگم همه ی مردم دردشان از همین جا آب می خوره ، نه . بعضی از این مردم قربانی حرام خواری بعضی دیگر هستند.

راه حلی که من به این افراد می دادم ، راه حلی عمومی است ، هم برای من که طلبه ام ، هم برای یک کاسب و بقال ؛ باید با مردم انصاف داشته باشیم تا خدا هم با ما انصاف داشته باشه.

تاکسی مسافر رو سوار می کنه و به مقصد می رسونه ، به بهانه ی اینکه پول خورد ندارم ، صد تومان یا دویست تومان اضافه می گیره . شاید این مبلغ خیلی خیلی کم باشه و اصلا توی دید نیاد اما ، همین صد تومانی که مسافر با هزار دلتنگی میده صدها هزارتومان راننده رو آتیش می زنه .

دنبال امام زمانش می گشت . گفتند : امام زمان را در مغازه ی این قفل ساز می توانی پیدا کنی . هر کجا بود خودش را به مغازه ی قفل ساز رساند . دید سیدی نورانی روی صندلی مغازه ی قفل ساز نشسته است و قفل ساز در کنار این سید مشغول تعمیر قفل  است.
پیر زنی وارد مغازه شد ؛ آقا این قفل را 3 شاهی می خرید ؟

قفل ساز گفت : خواهرم! قفل شما ، هشت شاهی ارزش دارد و اگر کلید هم می داشت 10 شاهی ارزش داشت 
پیرزن گفت : حاضرم همان 3 شاهی بفروشم ، از اول بازار تا اینجا هیچ کدام از مغازه ها حتی حاضر نشدند به قیمت 3 شاهی این قفل را از من بخرند .
خواهرم تو مسلمانی و من هم مسلمان. چرا مال مسلمان را ارزان بخرم من نمی‌خواهم تو ضرر کنی.

این قفل هشت شاهی ارزش دارد و من اگر بخواهم در معامله سودی ببرم آن را به قیمت هفت شاهی می‌خرم چون در این معامله بیشتر از یک شاهی سود بردن بی‌انصافی است. 
سید نگاهش را برگرداند و گفت : نیازی نیست شما به دنبال ما بگردید ، مثل این قفل ساز باشید تا خود به زیارت شما بیاییم.

راستی ، این همه  شیون و گریه و ناله ی ما برای دوری از یوسف زهرا با انصاف آمیخته شده است یا اینکه اشک ها نمایشی است ؟ مراعات انصاف تنها در این چیزها نیست ، غیبت ، دروغ ، تهمت همه و همه چیزهایی است که بی انصافی تلقی می شود .

مهدی جان ! انصافا ، انصاف در زندگی ما نیست و از تو دور افتاده ایم . دیگر آرزوی ملاقات نمی کنم ، دیگر نمی گویم بیا تا ببینمت ،‌تنها زار می زنم و ناله می کنم و میخواهم که از من راضی شوی...

  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

زمانی گذشت که مردم گناه را بیچارگی و مصیبت خود می دانستند. شاید چند صباحی از این حال نمی گذرد . اما دیگر گناه مفهومی و ترسی را که باید داشته باشد را ندارد. دیگر قبح یا زشتی گناه در چشم بیشتر مردم ، از بین رفته است.

اگر در ده سال پیش زنا بدترین گناه بود ،‌ ربا آتش خوردن بود ، چشم چرانی تیری بود از ناحیه ی شیطان ، غیبت کردن ، گوشت مردار برادر را خوردن بود، اگر دروغ کلید تمام گناهان بود ،‌اگر هر کلمه شوخی با نامحرم هزار سال چشیدن آتش جهنم را در پی داشت. برای مردم این عصر ، مفهوم همه ی اینها عوض شده است.

زنا عادی شده ، ربا خواری سود بانکی شده ، چشم چرانی تقدیس و تسبیح الهی محسوب می شود ، غیبت کردن یعنی خوبی طرف را بیان کردن، دروغ کلید رسیدن به همه چیز شده ، شوخی با نامحرم متمدن بودن را نشان می دهد.

چه شده که مفاهیم برای ما ، رنگ ندارند . چه شده است که قبح و زشتی گناه دیگر مفهومی ندارد؟
آیا من اشتباه می بینم یا اینکه زنا ، ربا ،‌ چشم چرانی ،‌ غیبت و دروغ برای مردم ما همان معنا و مفهوم زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)را دارند؟

امام باقر (علیه السلام): مصیبتی همچون کوچک شمردن گناهت و رضایت دادن به وضعیت موجودت نیست.

  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

حرف جالبی را از یکی از عرفای معاصر در کتابی دیدم که خیلی عجیب بود. ابن عربی از عرفای بزرگ اسلام در کتابی گفته است : ما احب احد غیر خالقه (هیچ کس جز خدا را دوست ندارد)یعنی چه؟ یعنی اینکه حتی کسی که به خدا فحش هم می دهد ، عاشق خداست . خدا را دوست دارد.

اما چرا این عشق در اسم ها و اشخاص مختلف نقش بازی می کند ؟ خودش جواب می دهد : ولی خدا در زیر این نامها مخفی شده است .مجنون خیال می کند عاشق لیلی است .در حقیقت عاشق خداست .

با این تعریف از جناب آقای ابن عربی سوالی دارم : حضرت آقا شما به چه دلیلی این حرف را می زنید ؟ جواب می دهند : بخاطر این که انسانها عاشق کمال مطلق هستند و هیچ گاه به این محدود ها قانع نمی شوند.

هر عاشقی ، وقتی به معشوقه اش رسید و به وصال دست یافت ، دیگر آن عشق و اشتیاق زمان عاشقی را ندارد.چرا؟ چون کمال او ، عشق او در چیز دیگری است . این است که با این عشق ها آرام نمی شود .


  • بی نشان