انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

۴۴ مطلب با موضوع «توصیه های اخلاقی» ثبت شده است

۳۰
آبان
۹۱

در فکر بلا بودم و غرق در مصیبت آن .فکر می کردم با این بلا و مصیبت ها چگونه باید زیست .چگونه باید به راحتی از بلا دور شد.

لحظه ای راحتم نمی گذاشت تا اینکه رسیدم به کاروان حسین(ع) ، کاروانی که غرق در بلا بودند و این بلا شیرینی خاصی برایشان داشت.

بلا را فهمیده بودند و خود را در آن انداختند . کاروان حسین(ع) بزرگترین بلاها را دیدند اما چه شد که مصیبت با این عظمت برای آنها «ما رأیت إلا جمیلا» شد.

چه شد که در شب عاشورا ، اصحاب تا شنیدند فردا قطعه قطعه و بر خاک می افتند با این حال به شادی و سرور پرداختند ؟

با این ها به پوچی رسیدم . به نقطه ای که انگار متحیرم که آیا مصیبت های خودم را بلا بنامم یا مصائب حسین(ع) و اصحابش را ؟

« و رضوان من الله اکبر» چیزی بود که رسیدم . رضوان الهی همان چیزی بود که عظیم ترین بلا را در کام حسین(ع) و اصحابش «شیرین تر از عسل» کرد.

از حجاز تا کربلا حرکتها...لبخندها...گریه ها...شور و شوق ها...همه از یک هدف نشأت می گرفت ، آن هم رضوان الهی بود.

وقتی در احوال بهشتیان سیر می کردم رسیدم به این آیه «و رضوان من الله اکبر» که رضوان و رضایت پروردگار از مجموع نعمتهای بهشتیان بالاتر است.

رضوان الهی همان میوه ای است که انبیاء الهی در مقابل بندگی محبوب خواستند .رضوان الهی لذتی است که مصیبت ها را «احلی من العسل» می کند.

با این دید مصیبتی باقی نمی ماند . که «هرچه از دوست رسد نیکوست» با این دید ، تمام قربانی ها و اسارت ها در دید حسین(ع) شیرین می شود و در آخرین لحظه در مقابل دیدگان شمر لعین تبسم حسین(ع) معنای زیبایی می یابد و می بیند که محبوب رضایتش جلب شد.

شیرینی این رضایت الهی را در کلام حسین(ع) : الهی رضا بقضائک ، تسلیما لامرک ،صبرا علی بلائک ،لا معبود لی سواک ،یا غیاث المستغیثین ...می توان لمس کرد.

شیرینی این رضایت را در کلام زینب کبری(س) در مقابل ابن زیاد ملعون : «ما رأیت إلا جمیلا» ندیدم جز زیبایی . می توان به خوبی لمس کرد

  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

یا ایها المزمل قم اللیل إلا قلیلا . چقدر این ندای تو دلم را تکان می دهد . ای جامه بخود پیچیده ؛ شب را جز اندکی به پا خیز . نمی دانم چگونه و چرا مرا مجذوب خود می کند ؟!

می دانم که تمام حرف هایش خلاصه می شود در خلوت حبیب و محبوب. می دانم که قم اللیل در خود رازی از عشق بازی عاشق و معشوق دارد. و می دانم که هیچ چیز دردم را تسکین نمی دهد جز همین خلوتهای شبانه. .

در سکوت این شبهای تار که إن ناشئة اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا. برخاستن و ملاقاتش با تو بر صبر و عزت ما می افزاید .

یادم هست که به موسی بن عمران چگونه رازی نهفته را باز کردی : ای موسی ،‌دروغ می گوید کسی که خیال می کند مرا دوست دارد ولی هنگامی که شب فرا رسد ، به جای گفتگو با من به خواب می رود .

آری این من هستم که با شرمساری باید در درگاه تو ،‌ تویی که مشتاق زیارت ما بیچارگان هستی بیایم و از همه چیز خود توبه کنم تا درک آن پیام شبانه ات را در جانم جاری کنی .

سحر را قرار دادی برای تسکین دردها و غصه های رسولت . نه تنها رسولت که همه ی هستی با خلوت تو به آرامش می رسند. غصه ها و دردهای من نیز جز با تو ؛ آرام نمی گیرد. راستی که هنوز حلاوت و شیرینی خلوت و مناجاتت در این دل کوچکم جای نگرفته است که اگر جای می گرفت هیچ گاه خلوتت را به غفلتم نمی فروختم.

الهی من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا. کیست که لذت و طعم خلوتت را بچشد و تو را رها کند .

من ذاالذی أنس بقربک فأبتغی عنک حولا .

بار خدایا ! ای تنها محبوب عاشقان شب زنده دار دلهای ما خفتگان را واله و حیران ذکر و یادت کن . الهی و الهمنی ولها بذکرک إلی ذکرک


  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

باید سعی کنیم همیشه با ترازویی خودمان را محک بزنیم و یا بسنجیم.

باید از سلامت روح خود مطمئن شویم همان طور که از سلامت تن بی نیاز نیستیم.

طلبه ای از استاد صفایی پرسید :برای محک زدن خودمان ملاکی بدهید...

استاد فرمود : منبر و خطابه و نویسندگی و دانشگاه و حتی اجتهاد تو را غافل نکند و به عُجب نکشاند.

معیار در مسیر بودن ، سه چیز است :

احساس اضطرار

انکسار

ظرفیت

اگر این ها را نداشتی در راه نیستی ، نه این که عنوان ها ارزش ندارد.

خیر!

نبود موارد سه گانه نشان می دهد در راه نیستی!

در فرهنگ استاد :

احساس اضطرار یعنی وابستگی و نیاز همیشگی به خدا و عنایت اولیاء او

انکسار یعنی تواضع و شکسته نفسی

ظرفیت یعنی تحمل مشکلات و تکلیف ها و وظایف و یا صبر در مقابل بلاها 

  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

 

بسته به طرز فکر من است . بسته به نیاز من است که چه بخواهم. گاهی تنها رزقی که از خدا می خواهم چیزی است که از شکم فراتر نمی رود.

گاهی هم شکم تمام چیز ما می شود و فکر می کنیم هیچ چیزی مهم تر از آن نیست. راستی تمام هستی باید به این سمت حرکت کند ؟ 

تنها برای رسیدن به بطن ؟ نه این نیست ما برای این آفریده نشدیم که صبح تا شب بدنبال پر کردن شکم بدویم .

قدری فکر کردم و قدری در مبانی فکری استاد گشت زدم و دیدم تنها جسم ما رزق نمی خواهد ، روح و قلب و عقل هم نیاز به رزق دارند.

و چه خوب است که این رزق را من حیث لایحتسب دریافت کنیم . از دیشب این فکر در ذهنم نقش بست که چه خوب است تقوا رزق مادی و معنوی ما را «من حیث لا یحتسب» می رساند.

آیات و نشانه‏هاى خدا، ارزاق حواسّ ما هستند و تدبر در آیات حق، زمینه‏اى براى تفکر تو مى‏شود و رزقى است براى فکر تو، تفکر معرفتى را به وجود مى‏آورد که رزق عقل توست، تو مى‏خواهى بسنجى و انتخاب کنى، در تاریکى که نمى‏شود سنجید.

پس این معرفت، رزق عقل توست و عقل با انتخابى که مى‏کند طاعتى را مى‏آورد و این طاعت، رزق قلب توست و قلب تو با طاعتش قربى را مى‏آورد که این قرب، رزق باطن و روح توست.

استاد عزیز به سه رزق در این جمله اشاره کردند ؛ رزق فکر ، رزق عقل ، رزق قلب که هر کدام به ترتیب رزق ها را به دنبال خواهند آورد .

اما «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب ...»و این رزق فکر و عقل و قلب چقدر زیباست که «من حیث لایحتسب» به ما برسد.

استاد علی صفائی حائری

  • بی نشان