شب نشینان!
یا ایها المزمل قم اللیل إلا قلیلا . چقدر این ندای تو دلم را تکان می دهد . ای جامه بخود پیچیده ؛ شب را جز اندکی به پا خیز . نمی دانم چگونه و چرا مرا مجذوب خود می کند ؟!
می دانم که تمام حرف هایش خلاصه می شود در خلوت حبیب و محبوب. می دانم که قم اللیل در خود رازی از عشق بازی عاشق و معشوق دارد. و می دانم که هیچ چیز دردم را تسکین نمی دهد جز همین خلوتهای شبانه. .
در سکوت این شبهای تار که إن ناشئة اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا. برخاستن و ملاقاتش با تو بر صبر و عزت ما می افزاید .
یادم هست که به موسی بن عمران چگونه رازی نهفته را باز کردی : ای موسی ،دروغ می گوید کسی که خیال می کند مرا دوست دارد ولی هنگامی که شب فرا رسد ، به جای گفتگو با من به خواب می رود .
آری این من هستم که با شرمساری باید در درگاه تو ، تویی که مشتاق زیارت ما بیچارگان هستی بیایم و از همه چیز خود توبه کنم تا درک آن پیام شبانه ات را در جانم جاری کنی .
سحر را قرار دادی برای تسکین دردها و غصه های رسولت . نه تنها رسولت که همه ی هستی با خلوت تو به آرامش می رسند. غصه ها و دردهای من نیز جز با تو ؛ آرام نمی گیرد. راستی که هنوز حلاوت و شیرینی خلوت و مناجاتت در این دل کوچکم جای نگرفته است که اگر جای می گرفت هیچ گاه خلوتت را به غفلتم نمی فروختم.
الهی من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا. کیست که لذت و طعم خلوتت را بچشد و تو را رها کند .
من ذاالذی أنس بقربک فأبتغی عنک حولا .
بار خدایا ! ای تنها محبوب عاشقان شب زنده دار دلهای ما خفتگان را واله و حیران ذکر و یادت کن . الهی و الهمنی ولها بذکرک إلی ذکرک