انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

۳۵ مطلب با موضوع «نکته های ناب و کوتاه» ثبت شده است

۰۷
ارديبهشت
۹۳

بسم الله الرحمن الرحیم

می گفت : عبد باش و بندگی کن . راهش هم مشخص است؛ هیچ دیده ای که مرده ، زیر دست غسال ، چگونه است ؟ هیچ حرکتی از خودش ندارد و تا غسال ، دستی به او نزند و او را به راست یا چپ ، حرکت ندهد ، حرکتی از خودش ندارد .

سعی کن خودت را مثل یک مرده در زیر فرامین الهی قرار دهی . از خودت و خواسته های نفسانیت هیچ حرکتی نداشته باش و تنها با امر و نهی های الهی حرکت کن تا به آنچه می خواهی برسی.

وقتی راه بندگی را اینگونه پیمودی ، می رسی به مقامی که « علمه الله علم ما لم یکن یعلم» راه را برایت باز می کند و تو را تا سر منزل مقصود می رساند . هیچ نیازی نیست بدنبال استاد اخلاق بگردی ؛ چرا که اگر ، تو خوب شاگردی خدا را بکنی ، خودش می شود استاد اخلاق تو .

به دانسته هایت عمل کن و در راه او حرکت کن تا علمی را در وجودت به جریان اندازد که به هیچ صورتی توان رسیدن به آن را نداری . تو خوب بندگی کن تا دستت را بگیرد و به عرش برساندت . « عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی» بنده ی من ! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم بکنم.

وقتی روح و جانت با بندگی او جهت گرفت و شدی مثل یک میت در زیر دست غسال ، حرکات و افعال و حرفهایت می شود خدایی . دعایت را رد نمی کنند و در هر سراشیبی دستت را می گیرند مثل آن خار کن که از کوچه پس کوچه ها رد می شد که ناگهان صدای ناله ی مادری را شنید .

سرش را بالا گرفت که دید کودکی در حال افتادن است . مضطرب شد و با صدا و ندایی از دل گفت : یا الله . کودک بین زمین و هوا معلق شد . خار کن ، کودک را به زمین گذاشت و حرکت کرد . دور او را گرفتند و گفتند : که هستی و چه کردی که به این مقام رسیدی ؟

خار کن ، با آرامشی که از درونش جریان گرفته بود ، گفت : یک عمر ، بندگی کردم و حال یک بار از او خواستم و او رد نکرد. سیم دلت که وصل باشد و خودت را در مسیر بندگی او کنی می شوی مصداق این حدیث « من کان لله کان الله له » هر کس مال خدا باشد ، خدا هم مال اوست . 

  • بی نشان
۰۶
بهمن
۹۲

 

 

 

استفاده از فرصت ها

ای عزیز، تو ملتفت خود باش که نیز روزی مثل مایی و خودت نمی دانی آن چه روز است؛ شاید الان که مشغول قرائتی باشی، اگر تعللی کنی، فرصت از دست می رود. ای برادر من، این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنی نیست.

چقدر آدم های صحیح و سالم با موت ناگهانی از این دنیا رفتند و ندانیم عاقبت آنها چیست؟

پس فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شمار که کار خیلی اهمیت دارد و سفر خیلی خطرناک است. دستت، از این عالم که مزرعه آخرت است، اگر کوتاه شد، دیگرکار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانی کرد، جز حسرت و حیرت و عذاب و مذلت نتیجه نبری. اولیای خدا آنی راحت نبودند و از فکر این سفر پر خوف و خطر بیرون نمی رفتند.

استفاده از فرصت جوانی برای غلبه بر مفاسد اخلاقی

ای عزیز برای یک خیال باطل، یک محبوبیت جزئی بندگان ضعیف، یک توجه قلبی مردم... خود را مورد سخط و غضب الهی قرار مده؛ و مفروش آن محبت های الهی، آن کرامت های غیرمتناهی، آن الطاف و مراحم ربوبیت را بر یک محوبیت پیش خلق که مورد هیچ اثری نیست و از او هیچ ثمری نبری جز ندامت و حسرت. وقتی دستت از این عالم کوتاه شد که عالم کسب است و عملت منقطع گردید، دیگر پشیمانی نتیجه ندارد و رجوع بی فایده است.

یاد خدا و نعمت های الهی

ای عزیز متذکر عظمت خدای خودت باش؛ متذکر نعمت ها و مرحمت های او شو و متذکر حضور باش و ترک کن نافرمانی او را؛ در این جنگ بزرگ بر جنود شیطان غلبه کن؛ مملکت خود را مملکت رحمانی و حقانی کن و به جای جنود شیطان محل اقامت لشگر حق تعالی نما تا آنکه خداوند تبارک و تعالی تو را توفیق دهد در مجاهده مقام دیگر و در میدان جنگ بزرگ تر که در پیش است؛ و آن جهاد با نفس است در عالم باطن و مقام دوم نفس.

ارزش اعمال و ایمان ما

ای عزیز، تمام عمر ما، که پنجاه و شصت سال است، فرض می کنیم که در آن قیام کنیم، به جمیع وظایف شرعیه و با ایمان صحیح و عمل صالح و توبه صحیحه از این دنیا برویم، آیا این مقدار اعمال و ایمان ما را چه مقدار جزاست؟

کوچک و بی ارزش شمردن اعمال

ای عزیز، این قدر لاف خدا مزن! این قدر دعوی حب خدا مکن، ای عارف، ای صوفی، ای حکیم، ای مجاهد، ای مرتاض، ای فقیه، ای مؤمن، ای مقدس، ای بیچاره های گرفتار، ای بدبخت های دچار مکاید نفس و هوای آن، ای بیچاره های گرفتار آمال و امانی و حب نفس! ـ همه بیچاره هستید، همه از خلوص و خداخواهی فرسنگ ها دورید. این قدر حسن ظن به خودتان نداشته باشید. این قدر عشوه و تدلل نکنید. از قلوب خود بپرسید ببینید خدا را می جوید یا خودخواه است؟ موحد است و یکی طلب، یا مشرک است؟ پس این عجب ها، یعنی چه؟ این قدر به عمل بالیدن چه معنی دارد؟ عملی که فرضا تمام اجزاء و شرایطش درست باشد و خالی از ریا و شرک و عجب و سایر مفسدات باشد. قیمتش رسیدن به شهوات بطن و فرج است چه قابلیتی دارد که این قدر تحویل ملائکه می دهید؟ این اعمال را باید مستور از چشم ها داشت. این اعمال از قبایح و فجایع است! باید انسان از آنها خجالت بکشد و ستر آنها باشد.

ترجیح رضایت الهی بر رضایت مخلوقات

ای عزیز، نام نیک را از خداوند بخواه. قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد. تو کار را برای خدا بکن، خداوند علاوه بر کرامت های اخروی و نعمت های آن عالم در همین عالم هم بر تو کرامت ها می کند؛ تو را محبوب می نماید؛ موقعیت تو را در قلوب زیاد می کند؛ تو را در دنیا سربلند می نماید، ولی اگر بتوانی با مجاهده و زحمت قلب خود را از این حب هم به کلی خالص نما؛ باطن را صفا ده تا عمل از این جهت خالص شود و قلب متوجه حق گردد؛ روح بی آلایش شود؛ کدورت نفس برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعیف، شهوت و اسم نزد بندگان ناچیز، چه فایده ای دارد. فرضا فایده داشته باشد، یک فایده ناچیز جزئی چند روزه است. ممکن است این حب عاقبت کار انسان را به ریا برساند و خدای نخواسته آدم را منکر و منافق و کافر کند؛ اگر در این عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبی پیش بندگان صالح خدا و انبیای عظام او و ملائکه مقربین رسوا شود؛ سرافکنده گردد؛ بیچاره شود. رسوایی آن روز را نمی دانی چه رسوایی است. سرشکسته در آن محضر را خدا می داند چه ظلمت ها دنبال دارد. آن روز است که به فرموده حق تعالی کافر می گوید: «ای کاش خاک بودم» و دیگر فایده ندارد.

عزم و اراده

ای عزیز بکوش تا صاحب «عزم» و دارای اراده شوی، که خدای نخواسته اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی، انسان صوری بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی؛ زیرا که آن عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است. جرئت بر معاصی کم کم انسان را بی عزم می کند و این جوهر شریف را از انسان می رباید. استاد معظم ما، دام ظله می فرمودند: «بیشتر از هر چه، گوش کردن به تغنیات سلب اراده و عزم از انسان می کند.»

عزم و اصلاح امر و نفس

ای عزیز، راه حق سهل است و آسان، ولی قدری توجه می خواهد. اقدام باید کرد. با تسویف و تأخیر امر را گذراندن و بار گناه را هر روز زیاد کردن کار را سخت می کند، ولی اقدام در امر و عزم بر اصلاح امر و نفس، راه را نزدیک و کار را سهل می کند. تو تجربه کن و چندی اقدام کن، اگر نتیجه گرفتی، صحت مطلب بر تو ثابت می شود والا راه فساد باز است و دست گنهکار تو دراز.

سنجش میزان عمل خود با میزان شریعت و ولایت اهل بیت

ای عزیز، قدری از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن، بترس از آنکه اعمالی را که به خیال خودت عمل صالح است، از قبیل نماز و روزه و حج و غیر آن، خود اینها اسباب گرفتاری و ذلت شوند در آن عالم. سپس، حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری بکش و خودت میزان اعمالت را بر پا کن و در میان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را بسنج و صحت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت داری. اگر در اینجا خود را محاسبه نکنی و حساب خودت را درست نکنی، در آنجا که به حسابت رسیدگی می شود و میزان اعمال برپا می شود مبتلابه معصیت های بزرگ می شوی. بترس از میزان عدل الهی و به هیچ وجه مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده، قدری به صحیفه اعمال اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله ، که معصوم از گناه و خطا بودند مراجعه کن و تفکر در آنها کن.

توفیق خواستن از خداوند جهت ریشه کن کردن وابستگی های دنیایی

ای عزیز، اکنون که مفاسد این علقه و محبت را متذکر شدی و دانستی که انسان را این محبت دنیا به هلاکت دچار می کند، و ایمان انسان را از دست او می گیرد و دنیا و آخرت انسان را درهم و آشفته می کند. دامن همت به کمر زن و هر قدر توانی وابستگی دل را از این دنیا کم کن و ریشه محبت را سست کن و این زندگی چند روزه را ناچیز شمار و این نعمت های مشوب به نقمت و رنج و الم را حقیر دان و از خدای تعالی توفیق بخواه که تو را کمک کند و از این رنج و محنت خلاصی دهد و دل تو را مأنوس به دار کرامت خود کند.

همت بلند

ای عزیز گوش دل باز کن و دامن همت به کمر زن و به حال خود رحم کن، شاید بتوانی خود را به صورت انسان گردانی و از این عالم به صورت آدمی بیرون روی که آن وقت از اهل نجات و سعادتی.

اختیار انسان در پذیرش حق و باطل

ای عزیز، تو خود دانی، می خواهی این را بپذیر یا آن را، که خدای تعالی بی نیاز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما و همه موجودات عالم.

 

  • بی نشان
۰۶
بهمن
۹۲

انسان برای راحتی برای دنیا خلق نشده است

در روایتی از زین العابدین(ع) منقول است که حضرت فرمودند: «مَنْ طَلَبَ الْغِنَى وَ الْاَمْوَالَ وَ السَّعَةَ فِی الدُّنْیَا»، کسانی‏ که در دنیا به دنبال مال اندوزی و تکثیر اموال و مسأله گشایش در امور مالی زندگی‏شان هستند، این‏ها دنبال چه هستند؟ دنبال راحتی هستند، «فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَةِ»، خیال می‏کنند هر چه ثروتشان بیشتر و زندگی‏شان وسیع‏تر شود، راحتی‏شان بیشتر تأمین می‏شود.

بعد حضرت می‌فرماید: در حالی که دارند اشتباه می‏کنند، «فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَة»،ِ اما «وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِاَهْلِ الدُّنْیَا»، حضرت می‏فرمایند: در دنیا، برای اهل دنیا راحتی خلق نشده است، این جمله ظرافتی دارد. حضرت می‏فرمایند: برای اهل دنیا راحتی خلق نشده، این روایت را خوب دقت کنید، روایت ظریفی است. «وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِاَهْلِ الدُّنْیَا إِنَّمَا خُلِقَتِ»، این است و جز این نیست که «خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِی الْجَنَّةِ وَ لِاَهْلِ الْجَنَّةِ»، راحتی در بهشت و برای اهل بهشت خلق شده است.

این تعبیر حضرت اشاره به این معنا است: این‏ را بدانید! کسانی که برای راحتی در دنیا به دنبال دنیا هستند، به راحتی در دنیا نمی‏رسند. اما کسانی که در دنیا برای راحتی در دنیا نمی‏دوند بلکه برای راحتی آخرت می‏دوند‏، چه بسا اینها در دنیا هم به راحتی می‏رسند. ظرافت‏های این روایت، خیلی زیباست.

میوه عدم تعلق به امور مادی چیست؟


در روایتی دیگر که گویای همین مطلب است از امیرالمؤمنین(ع) منقول است که حضرت فرمودند: «ثَمَرَةُ الزُّهدِ الرَّاحَةُ». میوه عدم تعلق به امور مادی، میوه دنبال دنیا ندویدن و به آن دل نبستن، این است که در همین دنیا برایشان راحتی می‏ آورد. پس این را بدان! اگر در دنیا برای تأمین راحتی آخرتت تلاش کردی، در دنیا هم تاحدی راحتی نصیبت تو می‏شود، ولی اگر به خاطر راحتی دنیا اینجا دویدی، بدان که به این راحتی‏ات نمی‏رسی. اشتباه در همین است. لذا در روایات دارد که راحتی در بهشت و برای اهل بهشت است.

بنابراین آنهایی که در دنیا اهل بهشت هستند و برای راحتی در بهشت می‏دوند‏، اینها هم در بهشت و هم در اینجا به راحتی می‏رسند و آنهایی که برای آخرت تلاش می‏کنند، در دنیا هم راحت‏ تر از کسانی هستند که به دنبال راحتی در دنیا می باشند. البته من چند روایت در ذهنم هست که نمی‏خواهم بخوانم. حتی در روایت دیگری از علی(ع) هست که حتی بر اثر زهد به راحتی عظمی در همین دنیا می‏رسد و روحش راحت می‌شود. (1)


کسی که خدا به او اعتنا نمی‌کند

 

یکی از راه‏کارهایی که در جهت تصحیح بینش انسان پیرامون امور مادّی- علاوه بر دعا- توصیه می‏گردد، این است که انسان اثرات سوء زیاده‎طلبی در امور مادی را ببیند و اگر به این آثار سوء دقت کند، بی‏گمان از این زیاده ‏خواهی‏ ها گریزان می‏شود و در نتیجه به ‎طرف مقابل که درخواست کفاف است روی می‏ آورد.


روایات بسیاری پیرامون دو موضوع آثار سوء مترتب بر دنیاخواهی که زیاده‏طلبی را به همراه دارد‏ـ و تعلقات قلبی نسبت به دنیا و اصالت قائل شدن برای دنیا وارد شده است. روایتی از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که حضرت فرمودند: «مَن أصبَحَ وَ الدُّنیَا أکبَرُ هَمِّهِ فَلَیسَ مِنَ اللهِ فِی شَی‏ءٍ»؛ کسی که شب را به روز آورد، در حالی‏ که بیشترین و بزرگ‎ترین هدفش دنیا باشد، خدا به او اعتنا نمی‎کند. خدا به کسی اعتنا می‎کند که خدا را بزرگ‏تر ببیند، نه درهم و دینار را. اگر خدا را بزرگ‎ترین هدف دانستی، آن‎وقت خدا به تو اعتنا می‎کند؛ ولی اگر بزرگ‎ترین هدفت پول باشد، خدا به تو اعتنایی نمی‎کند.


مشکلات کسی که به دنیا تعلق قلبی پیدا می‌کند


حضرت در ادامه می‏فرمایند: «وَ ألزَمَ قَلبَه أربَعُ خِصَالٍ»؛ چنین فردی دلش به چهار خصلت گره خواهد خورد؛ «هَمّاً لَا یَنقَطِعُ عَنهُ أبَداً وَ شُغلاً لَا یَنفَرِجُ مِنهُ أبداً وَ فَقراً لَا یَبلُغُ غِنَاهُ أبَداً وَ أمَلاً لَا یَبلُغُ مُنتَهَاهُ أبَداً». اوّل آن‏که همیشه اندوهگین است؛ دوم آن‏که هیچ‏گاه از گرفتاری‏ اش خلاص نمی‏شود؛ سوم آن‏که همیشه احساس کمبود می‎کند و این احساس هیچ‏گاه از او جدا نمی‎شود؛ چهارم آن‏که هیچ‏گاه به امید و آرزوی دنیوی‏ اش هم نخواهد رسید.


روایت دیگری را ابن ابی‏ یعفور از امام صادق(صلوات‎الله‎ علیه) نقل می‎کند که حضرت فرمودند: «مَنْ تعلق قَلْبُهُ بِالدُّنْیَا تعلق مِنْهَا بِثَلَاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا یَفْنَى وَ أَمَلٍ لَا یُدْرَکُ وَ رَجَاءٍ لَا یُنَالُ»؛ کسی که به دنیا تعلق قلبی پیدا کند، قلبش به سه امر گره می‎خورد: اول، غصه‎ای که بی‏ زوال است؛ دوم، آرزویی که به آن نمی‎رسد؛ سوم، امیدی که به آن نائل نمی‎شود. هدف انسان در قلب انسان جای می‏گیرد.


در روایت اول، صحبت از «همّ» بود و در روایت دوم، از «قلب» و تعلق قلبی صحبت شد؛ آیا این دو مسئله با یکدیگر فرق دارند؟ نخیر، اگر چیزی هدف من شود، از دل من هم جدا نمی‏شود. وقتی بزرگ‎ترین هدف من دنیا باشد، دل من با دنیا گره می‏خورد. گره خوردن دل با دنیا به این خاطر است که دنیا بزرگ‏ترین هدف من شده است. کسی که همیشه غصه ‏دار است چون به هدفش نرسیده است، همیشه گرفتار است و احساس کمبود می‎کند. کسی که مبتلا به این درد است، از آن‏چه که در اختیارش هست نمی‏تواند استفاده کند. بدبخت‎تر از چنین فردی در عالم وجود ندارد.

 

آخرین پیامبری که به بهشت می‏رود


حضرت سلیمان (ع) خَدَم و حَشَم بسیاری داشت، اما قلبش تعلقی به دنیا نداشت. در روایت آمده است که حضرت سلیمان(سلام‎الله‎‎ علیه) سلطنت و حکومت در اختیارش بود و با این‏که به این دنیا تعلق نداشت، ولی خداوند در یک ‎مورد حظ او را کم می‎کند. امام صادق (ع) می‏فرمایند: «آخِرُ نَبِیٍّ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ وَ ذَلِکَ لِمَا أُعْطِیَ فِی الدُّنْیَا»؛ آخرین پیغمبری که به بهشت می‎رود، سلیمان بن‏داود است؛ به خاطر خَدَم و حَشَمی که داشت.


در این‏جا بحث تعلق قلبی است و مردم به طور غالب این‎گونه هستند که اُنسشان با دنیا موجب تعلق قلبی ایشان نسبت به دنیا می‎گردد؛ هرچه اُنس بیشتر شود، تعلق بیشتر می‎شود. یکی از آثار سوئی که انسان باید در دعاهایش در نظر بگیرد، مسئله تعلق قلبی است.


در امور مادی به پایین‌تر از خود نگاه کنید


مسئله دیگری که در معارف ما مطرح شده، این است که می‎گویند در امور مادی به کسانی نگاه کنید که پایین‏تر از شما هستند؛ چرا که اگر انسان به زندگی کسی که پایین‏تر از او قرار دارد نگاه کند، هیچ‎گاه حس زیاده ‏طلبی در او زنده نمی‎شود؛ بلکه حس قناعت در او زنده می‏گردد. اگر انسان در امور دنیایی و مادی به مافوق خود نگاه کند، حس زیاده ‏طلبی در او زنده می‎شود.

خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏»؛ و مبادا که به خاطر دنیا چشمت به همسران ایشان باشد؛ زیرا روزیِ پروردگارت بهترین روزی و همیشگی‏ است.

در ذیل این آیه روایتی از امام باقر (ع) نقل شده که حضرت فرمودند: «إِیَّاکَ أَنْ تُطْمِحَ بَصَرَکَ إِلَى مَنْ فَوْقَکَ»؛ بپرهیز از این‏که نگاهت را به کسی بیفکنی که از نظر امور مادی برتر از تو است. «فَکَفَى بِمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ وَ قَالَ وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا». همین آیه‏ای که خطاب به پیغمبر نازل شده، برای تو کافی است.


توصیه پیامبر اکرم (ص) به ابوذر


پیغمبر اکرم(صلّی‏ الله‏ علیه‏ وآله‏ و سلّم) می‏فرمایند: «طُوبَى لِمَنْ هُدِیَ لِلْإِسْلَامِ وَ کَانَ عَیْشُهُ کَفَافاً وَ قَنِعَ»؛ خوشا به حال کسی که از لحاظ معنوی به اسلام راهنمایی شده و از نظر مادی نیز معیشتی به مقدار کفاف دارد و به آن قانع شده است.


روایت مفصلی در بحارالانوار آمده است که ابوذر از پیغمبر اکرم(صلّی‏ الله‏ علیه‏ وآله‏ و سلّم) تقاضا می‎کند که حضرت به او سفارشی بفرمایند؛ پیغمبر می‏فرمایند: «انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ تَحْتَکَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَکَ»؛ از نظر مادی به کسی نگاه کن که پایین‏تر از تو است و به مافوقت نگاه نکن. اگر به پایین‏تر از خود نگاه کنی، جنبه سازندگی دارد و اگر به مافوق خود نگاه کنی، نقش تخریبی و سوء اثر دارد. لذا این یکی از راه‎هایی است که جهت پدید آمدن بینش کفاف‏خواهی در انسان توصیه می‌شود. (2)
پی‌نوشت‌ها:
1. سایت شفقنا: پایگاه بین‌المللی همکاری‌های خبری شیعه.
2. موسسه پژوهشی فرهنگی مصابیح الهدی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی.

  • بی نشان
۰۶
بهمن
۹۲

راوی می گوید :

«یک وقت عازم زیارت بیت الله الحرام بودم، برای عرض سلام و خداحافظی خدمت علامه رفتم و گفتم نصیحتی بفرمایید که به کارم بیاید و توشه راهم باشد. این آیه مبارکه را قرائت فرمودند:
«فاذکرونی اذکرکم:
به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم.» (بقره/152)
علامه می افزاید:
«به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می یابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمی گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.»
هنگامی که مرحوم علامه پاسخ نامه دوست خود، آیت الله مرندی را نوشته و در پاکت می گذارد و به یکی از بستگان مرحوم مرندی می دهد تا به وی برساند، آن شخص به علامه عرض می کند: آقا! مطلبی هم برای من بنویسید. علامه طباطبائی تکه کاغذی برداشته و با خط زیبای خودشان می نویسند:
«خدا را فراموش مکن!»

----------------------------------------------------------------------------------

استاد امجد می گوید:
«هرگاه از ایشان می پرسیدم: چگونه قرآن بخوانیم؟ می فرمودند :
«توجه داشته باشید که کلام الله است.»
در اینجا مناسب است به دو روایت بسیار لطیف و عمیق اشاره شود که اگر معنای ژرف و خاص «تجلی» را بدانیم و التفات داشته باشیم که کلام از متکلم جدا نیست، آن دو را جامع ترین روایت در معرفی قرآن خواهیم دانست:
1- حضرت مولی الموحدین علی(ع) می فرمایند:
«فتجلی ـ سبحانه ـ لهم فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه بما أراهم من قدرته:
پس خداوند سبحان، در کتابش (قرآن) بر بندگان، بی آن که (بتوانند) او را ببینند، تجلی کرد به آنچه از توانایی اش به آنان نشان داد.»
2- حضرت صادق(ع) فرمودند:
«(والله) لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه ولکنهم لایبصرون:
(به خدا قسم که) خداوند در سخن خویش (قرآن) بر آفریدگان خود تجلی کرده، اما آنان او را نمی بینند (و توجه ندارند.)»

----------------------------------------------------------------------------------

علامه می فرمود:
«ما هر چه داریم از اهل بیت پیامبر(ع) داریم... ما همه آبروی خود را از محمد و آل محمد(ع) کسب کرده ایم.»
مراقبه و خودسازی
علامه می فرمود:
«در شب و روز زمانی را برای حسابرسی خود قرار بدهید و ببینید که این بیست و چهار ساعت چگونه بر شما گذشته، اهل محاسبه باشید، همانطور که یک بازرگان، یک کاسب، دخل و خرج خود و صادرات و واردات خود را حساب می کند، شما ببینید در شبانه روزی که بر شما گذشته چه چیزی اندوخته اید، چه گفته اید، یک یک رفتار و گفتارتان را حساب برسید، از نادرستی ها استغفار کنید و سعی کنید تکرار نشود و برای آنچه شایسته و صالح و به فرمان حاکم عقل بود خدا را شاکر باشید، تا به تدریج برای شما تخلق به اخلاق ربوبی ملکه بشود.»
آیت الله استاد حسن زاده آملی می فرماید:
یکی از کلمات قصار علامه طباطبایی، این بود که:
«ما کاری مهم تر از خودسازی نداریم.»
البته این نه به این معناست که انسان همه کارها و وظایفش را کنار بگذارد و برود یک گوشه ای مشغول خودسازی شود، بلکه خودسازی اصلی در اجتماع بودن و به وظایف خود عمل کردن و گناه نکردن است.
علامه می فرماید:
«تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن. یعنی حریم دل را پاسبانی کردن. یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن. پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی ، این نهال سعادت را پروراند.»
اواخر عمر مبارکشان دائم می فرمودند:
«توجه! توجه!» و این، فراتر از «تذکر» و «تفکر» است.
علامه می فرمودند:
«بزرگترین (و سخت ترین) ریاضت ها، همین دینداری است.»
در روایتی از حضرت امیر(ع) هست که می فرماید:
«الشریعه ریاضه النفس:
آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگی نفس می آورد.»
از خود بطلب هر آنچه خواهی!
آیت الله حسن زاده به نقل از علامه می فرمود:
«ما سرانجام هر چه را در «خارج» می جستیم، در «درون» یافتیم.»
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی

----------------------------------------------------------------------------------

 

حجة الاسلام محمد فاضل (تبریزی) می‌گوید:آقای شربیانی روزی علامه را به خانه خود (در تبریز) دعوت کرد و چند نفر را هم برای زیارت و استفاده از سفره معارف ایشان به منزل خود  فراخواند؛ از جمله بنده .

آن شب علامه به من فرمود: «من سی سال پیش، استخر شاگُلی (محلی با صفا و خرم در تبریز) را دیده‌ام.» سپس با ملاطفت و مزاح ادامه داد: اگر مزاحم خواب آقایان نباشم، می‌خواهم فردا بین‌الطلوعین به آنجا بروم. گفتم: صبح خدمتتان خواهم بود.

فردای آن شب، با اتومبیلم ایشان را به استخر شاگُلی می‌بردم که دیدم ایشان در ماشین، قرآنی از جیبِ خود درآورده و گفت: من عهد دارم که هر روز یک جزء از قرآن را بخوانم و الآن چهل سال است که این کار را انجام می‌دهم.

دیشب شما علما مزاحم شدید، نتوانستم بخوانم و اکنون قضا می‌کنم! هر ماه یک ختم قرآن تمام می‌شود و باز از ابتدای آن شروع می‌کنم و هر بار می‌بینم که انگار اصلاً این قرآن، آن قرآن پیشین نیست! از بس مطالب تازه‌ای از آن می‌فهمم! از خدا می‌خواهم به بنده عمر بسیاری دهد تا بسیار قرآن بخوانم و از لطایف آن بهره ببرم . نمی‌دانید من چه اندازه از قرآن لذت می‌برم و استفاده می‌کنم!

----------------------------------------------------------------------------------

حجة الاسلام صحفی می‌گوید در اواخر عمر مبارک علامه طباطبایی، از ایشان خواستم برای آرامش قلب، دستوری بفرمایند، فرمودند:

«دست را روی سینه بگذار و سه ـ چهار بار نشسته و ایستاده (یا فرمود: ایستاده و نشسته ـ که یادم نیست ـ) این آیه را بخوان:

«الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله؛ ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛

کسانی که ایمان آورده‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می‌گیرد، آگاه باش که با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد.» (رعد/ 28)

 

و من اثر این دستور را هم دیدم... .

----------------------------------------------------------------------------------

 

از استاد پرسیدم :

مقصود از  "وجه خداوند" چیست؟

 آنجا که مى‌فرماید: "کل شى ء هالک الا وجهه" (قصص: 88)

هر چیز نابود است، بجز وجه او.

استاد فرمودند:

 خداوند سبحان مى فرماید:  "ما عندکم ینفد، و ما عند الله باق" (نحل: 96)

هر چه نزد شماست نابود مى گردد و پایان مى پذیرد، و تنها آنچه نزد اوست باقى و پایدار است .

از این آیه شریفه به ضمیمه آیه پیش استفاده مى شود که "وجه خدا" همان "ما عند الله" است.

در جاى دیگر نیز مى فرماید:  "و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون" (آل عمران : 169)

و هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه نزده اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.

و نیز مى‌فرماید:  "و لاتقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات ، بل احیاء و لکن لاتشعرون" (بقره : 154)

کسانى را که در راه خدا کشته مى شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند، ولى شما نمى‌دانید.

با ضمیمه کردن این آیات به آیات پیش استفاده مى شود که "شهداء"، "وجه الله" هستند و فنا و زوال ندارند، زیرا "عند الله" و "عند ربهم" هستند، و هر چه "عندالله" است باقى و پایدار است . و ائمه علهیم السلام بالاترین شهداء هستند.
 

آیة الله امجد می‌فرماید:

«هر گاه از علامه طباطبایی می‌پرسیدم: چگونه قرآن بخوانیم؟ می‌فرمودند:

«توجه داشته باشید که کلام الله است.»

----------------------------------------------------------------------------------

  • بی نشان
۱۷
شهریور
۹۲

همیشه از علمای اخلاق شنیده بودم که : اگر کسی به واجباتش عمل کند و محرمات را ترک کند ، به مقام اولیای الهی می رسد و تمام سیر و سلوک الی الله در همین دو جمله است " انجام واجبات و ترک محرمات"

فکر می کردم می توانم به راحتی از محرمات بگذرم و واجبات را انجام دهم اما همان طور که از آیت الله بهجت شنیده بودم :" گمان نکنید که ترک محرمات و انجام واجبات کار آسانی است " کار بسی طاقت فرسایی است .

نه ترک محرماتش آنقدر آسان است که من فکر می کردم؛ از غیبت گرفته که مثل آب خوردن  از آن استفاده می کنیم تا دروغ که نقل و نبات زندگی ها شده تا چشم چرانی ها که کمتر کسی را پیدا می کنی که چشمش به حرام عادت نکرده باشد تا بی حجابی که آنقدر گسترش یافته است که دیگر نمی شود ، کاری برایش کرد.

و نه انجام واجباتش آنقدر آسان است که فکر می کردم . فکر می کردم اگر به نماز و روزه و خمس و زکات و غیره و غیره پایبند باشم ، رسیده ام به آنچه که باید می رسیدم اما این طور نبود و نیست.

که این ها همه فرعند و اصل چیز دیگری است . نمازه و روزه و خمس و زکات یک طرف و امر به معروف و نهی از منکر یک طرف دیگر . اصلا همه ی واجبات را هم حساب کنم و روی هم بگذارم به امر به معروف و نهی از منکر نمی رسند.

تمام حرف این است که امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منکر بیش از قطره اى [آب دهانى] در برابر دریاى خروشان نیست.(نهج البلاغه ، ح 366، ص 921)

وقتی این روایت را دیدم ، تمام آنچه بافته بودم پنبه شد و فهمیدم هنوز حرکت نکرده ام تا سیر و سلوکی به سمت حق داشته باشم.

تازه رسیدم به جمله ی حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) که می فرمود : ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است ....

خدایا ما را در انجام وظایف و واجباتمان یاری فرما

  • بی نشان