انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

۳۵ مطلب با موضوع «نکته های ناب و کوتاه» ثبت شده است

۰۹
بهمن
۰۱

س ۱۹: در قرآن آمده: «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ».[۱۲] چرا گناه اسراف و تبذیر این‌قدر بالا است؟

ج: چون ارزاق عمومی کم می‌شود؛ مقدار زیادی ضایع می‌شود و گیر عدّه‌ای نمی‌آید. آیا این درست است؟ در حالی که خدا سفره را برای همه‌ی انسان‌ها پهن کرده است. اگر هر کس به اندازه‌ی خودش مصرف کند، کم نمی‌آید؛ امّا یک نفر به اندازه‌ی هزار نفر مصرف کند، آن وقت کم می‌آید و عدّه‌ای محروم می‌شوند و خدا نمی‌خواهد محروم شوند؛ لذا هر کس باید به اندازه‌ی خودش بخورد؛ در این صورت کم نمی‌آید.

س ۲۰: پس این‌که می‌گویند رزق بین بندگان تقسیم شده است، یعنی چه؟

ج: اگر عدّه‌ای زیاد بخورند، این‌طور تقسیم می‌شود. برای عدّه‌ای مثلاً یک سیر می‌شود و برای عدّه‌ای دیگر یک مَن می‌شود. تقسیم که می‌شود، این‌طوری می‌شود و این درست نیست؛ چرا شما اسراف کردی؟ در مهمانی‌ها باید نیاز مطرح باشد نه شئون و شرف. بعضی‌ها یک مهمانی دارند، برای هر نفر یک مرغ می‌کُشند. این درست نیست. در زمان امیر المؤمنین س قحطی شد. آن موقع مردم قبائلی بودند و هر رئیس قبیله برای افراد قبیله‌اش یک شتر می‌کُشت. رئیس یک قبیله‌ای با قبیله دیگر رقابت کرد. او می‌خواست از دیگری جلو بزند. او یک شتر کُشت و دیگری دو شتر. او دو تا کُشت و دیگری چهار تا. کم کم کسی نبود که شترها را بخورد و گوشت‌ها می‌ماند و می‌گندید. این‌جا بود که حضرت فرمودند: «کسی از گوشت‌ها نخورد؛ زیرا این برای غیر الله ذبح شده است و حرام است.» چون می‌ماند و از بین می‌رود. وقتی به اندازه‌ی نیاز تهیه شود غذا ادامه دارد و به همه می‌رسد. لذا اسراف حرام است. اسراف و تبذیر هر دو یکی است. تبذیر یعنی بذرپاشی. کسانی که می‌خواهند گندم بکارند، چه می‌کنند؟ گندم را می‌پاشند. انسان اسراف کار، پول را همان‌طور می‌پاشد؛ نباید بپاشد و باید به اندازه‌ی نیاز خرج کند.

س ۲۱: این‌که فرموده‌اند: «هر کس تا آخرین لقمه‌ی رزقش را نخورد، از دنیا نمی‌رود» یعنی چه؟

ج: این‌طور می‌خورد. اگر در یک جامعه اسراف و تبذیر شد، رزق یک نفر می‌شود یک سیر و رزق دیگری می‌شود چهل مَن. و خدا این را می‌داند که این شخص در اثر این کارها چهل مَن گیرش می‌آید و آن یکی یک سیر گیرش می‌آید. تقصیر خودشان هم هست؛ لذا خدا فرمود: این کارها را نکنید، اگر کردید این‌طور می‌شود.

س ۲۲: این فقط برای این است که غذا باقی نماند؛ یا مثلاً خود غذا هم مهم است؟

ج: دستور رسیده است که هر مقدار غذا در سفره جمع می‌شود، باید بخورید. خُرده‌ی نان و خُرده‌ی برنج که جمع می‌شود، باید بخورید. چون این‌ها هم جنس همان اصلی است، پس چرا نمی‌خوری؟ این را هم باید بخوری. اگر نخوری، مثلاً در جامعه‌ای که ده میلیون جمعیت دارد، چقدر از این‌ها جمع می‌شود؟ آن وقت چقدر غذا می‌شود؟! لذا خود پیغمبر اکرم ص بشقاب‌شان را انگشت می‌زدند و پاک می‌کردند که هیچ چیز ته آن نماند و به ما هم یاد دادند. امّا غربی‌ها می‌گویند باید نصفش را بخوری و نصفش را دور بریزی که کارخانه زیاد تر تولید کند. امّا شما حق نداری دور بریزی. به اندازه‌ی نیاز بپز تا تمام شود و ته آن پاک شود.

  • بی نشان
۰۹
بهمن
۰۱

 در روایت آمده: «ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ فَإِنَّهُ یَسْعَى فِی مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِکَ وَ لَیْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَهِ وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى»[۱۰] لطفاً توضیح دهید؟

ج: دو جور روزی داریم؛ کسی باید صبح بلند شود و برود هشت ساعت کار کند؛ نتیجه‌اش جلب روزی است. انسان حقوق می‌گیرد یا هر روز منفعتی به دست می‌آورد و زندگی‌اش تأمین می‌شود. امّا گاهی روزی را خدا پَر می‌دهد و می‌آید دم در خانه شما. به در خانه می‌آیند و می‌گویند: «شما امسال به حج مشرّف شو یا مثلاً این‌قدر بگیر فلان کار را بکن.» این هم یک نوع روزی است که خدا پَر می‌دهد. این مِن غَیر اکتساب است. از این‌ها هم هست. خدا به کسانی که به حرف او گوش می‌دهند و تقوا را مراعات می‌کنند و گناه نمی‌کنند وعده داده از این روزی‌های غَیر مُکتَسَب برایشان پیش آورد.[۱۱] مکّه می‌روند؛ مشهد می‌روند؛ خیلی از این چیزها زیاد برایشان پیش می‌آید.

س ۱۸: اگر گناه باعث قطع رزق و روزی و قهر خداوند می‌شود پس چرا در کشورهای کفر و پر از گناه، روزی‌های مادّی فراوان است و از قحطی خبری نیست؟

ج: همان‌طور که گناه کردن موجب کمی روزی می‌شود، کارهای دیگر هم هست که موجب رشد اقتصادی آن‌ها می‌شود و آن‌ها آن کارها را کرده‌اند و شما نکرده‌اید. شما هم اگر آن کار را بکنید، مثل آن‌ها می‌شوید. آن‌ها قاره‌ی آفریقا را کشتی کشتی غارت می‌کنند و شما این را نمی‌بینی؛ فقط آن اقتصاد و فراوانی را می‌بینی! از این طرف می‌آیند کشورها را استعمار می‌کنند و طلا و نقره‌شان را می‌برند، اورانیوم‌شان را می‌برند و همه چیزشان را می‌برند؛ برای این است که وضع مادّی‌شان خوب است. شما هم اگر از این کارها بکنی، مثل آن‌ها می‌شوی. امّا حق نداری از آن کارها بکنی. او دزدی می‌کند ولی شما نمی‌توانی دزدی کنی.

  • بی نشان
۰۹
بهمن
۰۱

گاهی در روز چند بار پیش می‌آید که با گداهای خیابانی برخورد می‌کنیم و نمی‌دانیم آن‌ها واقعاً فقیرند یا نه؛ چه کنیم؟

ج: لازم نیست به آن‌ها کمک کنی، مگر جایی که خطر آبروریزی باشد. آن وقت مجبوری کمک کنی؛ مثلاً اگر پول ندهی، فحش می‌دهد. چون فرموده‌اند: «خَیْرَ مَا بَذَلْتَ مِنْ مَالِکَ مَا وَقَیْتَ بِهِ عِرْضَکَ»[۹] یعنی بهترین پولی که خرج می‌کنی، آن است که در راه حفظ آبرو است. بعضی‌ها بد زبانند، بد دهانند و فحش می‌دهند.

نقل می‌کنند در زمان مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء ره هم فقیر زیاد بود. سر نماز می‌آمدند تکدّی می‌کردند. یک روز گدایی آمد و مردم به دیگری کمک کرده بودند و به این گدا چیزی نرسید. آن گدا آب دهان به محاسن شیخ انداخت. شیخ راه افتاد در صفوف نماز و گفت: «هر کس آبروی من را می‌خواهد، کمک کند.» پول جمع کرد و به او داد. موارد آبرو استثنا است؛ امّا در حال عادی چیزی ندهید. اگر به آن‌ها بدهید، دیگران هم تشویق می‌شوند که گدایی کنند و این حرفه را انتخاب می‌کنند؛ امّا اگر خطر آبروریزی بود، چاره‌ای نیست، به اندازه‌ی حفظ آبرو به این روایت عمل کنیم «خَیْرَ مَا بَذَلْتَ…».

س ۱۶: گاهی گدا توهین نمی‌کند ولی اطرافیان که می‌بینند، قضاوت بد می‌کنند و مثلاً می‌گویند: «چرا به او کمک نکرد؟»

ج: اگر دیدی چنین موردی هم هست، در این مورد هم چیزی بده؛ چون اگر این‌ها هم نظر بد به شما کنند، مصداق همان است.

  • بی نشان
۰۹
بهمن
۰۱

س ۱۰: برای مراقبت از دینمان به چه چیزی فکر کنیم؟

ج: اوّل در مرگ. مرگ، بند دنیا را از پای انسان شل می‌کند. انسان در گوشه‌ی قبرستان در خلوت بنشیند –البتّه به شلوغی جمعیت نرود و الّا به جای تفکّر در مردن و مرده‌ها، در زنده‌ها فکر می‌کند و شیطان انسان را اذیّت می‌کند. به گوشه‌ای برود و با انسان‌ها کاری نداشته باشد و انسان‌ها را هم نبیند. –آن‌جا فکر کند که چه کسانی را به آن‌جا می‌آورند. به جای پیرمرد، چند تا جوان می‌آورند؛ نوعاً جوانان می‌میرند و پیرها کم می‌میرند.

فکر کند به این‌که این‌ها جوانند؛ تحصیل کرده‌اند؛ لیسانسیه‌اند یا دکترند که مرده‌اند و آن‌ها را می‌آورند. من هم مثل این‌ها هستم و فردا من را هم می‌آورند. این مردن را بر خودمان تطبیق می‌کنیم. همه قبول دارند که مردن حق است؛ حتّی کمونیست‌ها و بی‌دین‌ها هم قبول دارند. آن‌ها خدا را قبول ندارند امّا مرگ را قبول دارند. لذا یکی از اسامی مرگ در زبان عربی، «یقین» است. یعنی همه یقین دارند که مرگ، آمدنی است و لو انسان یقین ندارد که کی می‌آید. ناگهانی و بی‌خبر می‌آید. این فکر باعث می‌شود که انسان باور کند که «من هم می‌میرم و تنها این‌ها نیستند که می‌میرند. فردا، پس فردا نوبت من هم هست.» انسان در نتیجه‌ی این تفکّر، إن‌شاءالله کمی دست و پایش را از گناه و افراط در دنیاخواهی و دنیاپرستی جمع و جور می‌کند.

  • بی نشان
۰۹
بهمن
۰۱

 

در این متن می خوانید:

      1. مفهوم تقوا
      2. مراتب تقوا
      3. متّقین
      4. تقوا و ترک لغو
      5. تصمیم تقوا
      6. آثار تقوا
      7. اخلاص و تقوا
    1. ب- منشور عملی تقوا
      1. رساله
      2. تقلید
      3. خانواده و آموزش احکام
      4. گناه
      5. اثر وضعی گناه
    2. ج- عمل
      1. عمل مقبول
      2. محاسبه‌ی اعمال
      3. تدبر قبل از عمل
      4. انواع عمل
      5. رابطه‌ی نیت و عمل

مفهوم تقوا

س ۱: ما برای همه‌ی کارها معمولاً برنامه داریم، ولی برای تقوا برنامه‌ی خاصی نداریم. بفرمایید در این‌باره چه کنیم؟

ج: تقوا برنامه ندارد. برنامه‌اش خواندن رساله و یاد گرفتن واجب و حرام است تا هر وقت واجبی پیش آمد، انجام دهی و هر وقت حرامی پیش آمد، ترک کنی. این برنامه شخصی شما است. این مهم را باید از رساله یاد بگیرید. مثلاً الآن ظهر می‌شود و باید نماز بخوانی. فردا ماه رمضان است و باید روزه بگیری. وقتی بیرون می‌روی، زن نامحرم که می‌آید، باید نگاه نکنی. وقتی حرف می‌زنی، باید دروغ نگویی. همه‌ی این‌ها برنامه‌ای است که پیاده کردنش در شئون زندگی، واجب و لازم است. برای بعضی‌ها زود پیش می‌آید و برای بعضی دیگر، دیر پیش می‌آید. برای بعضی‌ها زیاد پیش می‌آید و برای بعضی‌ها کم؛ چرا که اشخاص مختلفند. ممکن است کسی در طول یک ماه در محیط زندگی‌اش حتّی یک زن نبیند. امّا کسی با کم و زیادش روزی هزار زن ببیند؛ پس وظیفه‌اش را باید انجام دهد.

س ۲: آیا تقوا راه است یا هدف است؟

ج: تقوا هدف نیست؛ بلکه وسیله‌ای است که ایمان انسان را حفظ می‌کند و رشد می‌دهد و انسان را به هدف نزدیک‌تر می‌کند.

س ۳: «اتَّقُوا اللَّهَ»[۱] که در قرآن آمده است محذوفش چیست؟

ج: در آیه خود «اللهَ» که تقوا ندارد. منظور، حرف‌های «الله» است. منظور امر و نهی خدا است که تقوا لازم دارد. او گفته. «نماز بخوان و دزدی نکن.» این‌ها را باید مواظب باشیم. خود خدا که تقوا نمی‌خواهد. خدا حرف‌هایی زده است. امر «اتَّقُوا اللَّهَ» یعنی به این حرف‌ها گوش بده. دست ما به خدا نمی‌رسد؛ امّا حرف‌هایش در اختیار ما است. اگر شما به امر و نهی خدا عمل کردی، موافقت کرده‌ای و خودت را از مخالفت حفظ کرده‌ای و اگر عمل نکردی، مخالفت کرده‌ای.

س ۴: مراد از «الهام تقوا» در آیه‌ی «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[۲]چیست؟

ج: وقتی خدا به انسان عقل داد، بدی‌ها و خوبی‌ها را به او نشان داد. چون عقل می‌فهمد خیلی کارها بد است و خیلی کارها خوب. این‌ها اصل الهام و یادگیری است.

س ۵: آیه‌ی «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏»[۳] یعنی چه؟

ج: عدالت نزدیکترین چیز به تقوا است؛ چون تقوا دستور داده که: «عدالت کنید و ظلم نکنید.»

س ۶: برای کسب بصیرت آیا داشتن تقوا کافی است؟

ج: بله کافی است؛ زیاد هم هست.

س ۷: طبق آیه‌ی «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[۴] آیا تنها عامل بصیرت تقوا است و این آیه نشانه‌ی حصر است؟

ج: بدون تقوا بصیرت نیست. تقوا عملی است که یکی از آثارش بصیرت است. انسان می‌خواهد با تقوا شود چه کند؟ واجب و حرام را یاد بگیرد. وقتی واجب را انجام دهد و حرام را ترک کند، باتقوا می‌شود. یاد گرفتن واجب و حرام یکی از نشانه‌های امتیاز حق از باطل است. وقتی کسی حرامی را مرتکب می‌شود، انسان باتقوا می‌فهمد که باطل است؛ پس طرف او نمی‌رود. اوّلین ملاک بصیرت تقوا است. بعد هم در اثر ادامه تقوا خدا فرقان را بیشتر می‌کند و با دیدن باطن اشخاص می‌فهمد که این فرد منافق است یا سالم.

س ۸: آیا می‌توان گفت مهم‌ترین عامل بازدارنده از رسیدن به تقوا عدم ازدواج است؟

ج: در حدیث آمده: «مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ»؛[۵] هر کس ازدواج کند، نصف دینش درست می‌شود. نصف دیگرش را هم باید با تقوا درست کند. لذا در ادامه فرموده‌اند: «فَلْیَتَّقِ اللَّهَ فِی النِّصْفِ الْآخَرِ». بیشتر گناهان انسان به خاطر نداشتن همسر است؛ یعنی گناهان شهوانی. اگر کسی ازدواج کرد، نصفش درست می‌شود، امّا نصف دیگرش نه. نصف دیگر با نماز و روزه و… درست می‌شود. نصف دیگر باید با تقوا درست شود.

س ۹: بهترین ریاضت نفس چیست؟

ج: برای نفس جریمه‌ای بهتر، معتدل‌تر و مؤثّرتر از اجرای فرمان خدا وجود ندارد. واجب را پیاده کنید و حرام را ترک کنید؛ این بزرگترین ریاضت و جریمه برای نفس است. لازم نیست نذر کنی که با پای پیاده به مکّه بروی؛ همین که تصمیم بگیری که نماز بخوانی، روزه بگیری و واجبات را انجام دهی، این بهترین ریاضت است و انسان را تربیت می‌کند. در نتیجه ایمان بالا می‌رود و ایمان که بالا رفت، همه‌ی باطن انسان اصلاح می‌شود. کسانی که نذر سنگین و شاق می‌کنند، امّا پاره‌ای از واجبات را انجام نمی‌دهند، یا پاره‌ای از محرّمات را مرتکب می‌شوند، تا آخر هم موفق نمی‌شوند. چون کار گناه تخریب است. نباید کنار عبادت، گناه بگذاری.

س ۱۰: در آیه‌ی «وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی‏ نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّهٌ هِیَ أَرْبى‏ مِنْ أُمَّهٍ إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ ما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ».[۶] منظور از «إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ» در آیه‌ی شریفه چیست؟

ج: حوادث زندگی، امتحان انسان‌ها است. باید همه بپذیرند که زمستان باید باشد؛ تابستان هم باید باشد؛ و الّا میوه سبز نمی‌شود و زمین‌ها آماده نمی‌شوند و قوت انسان فراهم نمی‌شود. بعضی‌ها می‌گویند: «چرا زمستان آمد؟» بعضی‌ها می‌گویند: «چرا تابستان آمد؟» اعتراض می‌کنند. این درست نیست. این امتحان است و باید پذیرفت. خدا به خاطر این‌که انسان بتواند زندگی کند، این تشکلات را درست کرده است. همه‌ی این‌ها لازم است. سرما لازم است؛ روشنایی لازم است؛ تاریکی هم لازم است؛ اگر تاریکی نبود و همیشه روشنایی بود، انسان دائماً کار می‌کرد و از بین می‌رفت. شب خاموش شد که انسان کار نکند و خستگی‌اش در برود. دوباره فردا که روشن می‌شود، راه می‌افتد. امّا اگر یکسره بود، انسانِ حریص، راه می‌افتاد؛ پس زودتر می‌مرد.

س ۱۱: انواع امتحانات الهی در تقوا چه تأثیری دارد؟

ج: ما در دو مورد امتحان می‌شویم:

یک: زمانی که وقت انجام دادن امر واجب و ترک کار حرامی می‌رسد. این امتحان ما است. مردم با چنین امتحانی مواجه هستند. کسانی که به حرف خدا گوش می‌دهند، از امتحان آبرومند و روسفید بیرون می‌آیند؛ امّا کسانی که آن را زیر پا می‌گذارند و انجام نمی‌دهند، شرمنده بیرون می‌آیند. این امتحان عمومی است.

دوم: امتحان خصوصی؛ در زمان‌های مختلف و در مکان‌های مختلف، حوادثی به عنوان مصیبت متوجّه انسان می‌شود. انسان، بدهکار می‌شود و طلبکار فشار می‌آورد؛ یا بچّه‌اش مریض می‌شود؛ یا زنش می‌میرد؛ این‌ها امتحانات خصوصی است. وظیفه من این است که طوری زندگی کنم که نه خودم مریض شوم،‌ نه زن و بچّه‌ام؛ امّا ما این قدرت علمی را نداریم که کاری نکنیم که مریض شویم. انسان خیلی چیزها را نمی‌داند و انجام می‌دهد و مریض می‌شود. حال که مریض شد، دوباره موظف می‌شود که برای معالجه اقدام کند؛ امّا وظیفه ندارد که به خدا چپ و راست بگوید. امّا کسانی که چپ و راست می‌گویند، معلوم می‌شود که ایمانشان ضعیف است؛ پس رفوزه در می‌آیند. این دو نوع امتحان است.

س ۱۲: مراد از آیه‌ی شریفه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»[۷] چیست؟

ج: گاهی آدم یک مقداری تقوا را مراعات می‌کند و گناهان را ترک می‌کند، گاهی یک مقدار بیشتر، امّا گاهی هم کنارش گناه می‌گذارد. حقّ تقوا این است که هر واجبی را انجام بدهیم و هر حرامی را هم ترک کنیم، یک واجب را هم ترک نکنیم، یک حرام را هم مرتکب نشویم. این «حَقَّ تُقاتِهِ» است. امّا سه چهار تا گناه را مرتکب می‌شویم ما بقی را تعطیل کنیم، این حقّت تقوا نیست. یا خدا فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»،[۸] تا آن‌جایی که توان دارید تقوا را رعایت کنید. من چون مریضم نمی‌توانم و توان روزه گرفتن ندارم، اشکال ندارد نمی‌گیرم. این «مَا اسْتَطَعْتُمْ» و «حَقَّ تُقاتِهِ» هر دو با هم کارساز هستند.

مراتب تقوا

س ۱۳: بعضی‌ها را می‌شناسیم که پانزده سال است واجبات و محرّمات را انجام می‌دهند، ولی به جایی نرسیده‌اند؟

ج: شما خیال می‌کنی که انجام می‌دهند. این‌طور نیست. اگر انجام می‌دادند، درست می‌شد. حتمال انجام نمی‌دهند. شما که بیست و چهارساعته با او نیستی. خیال می‌کنی. بیست و چهار ساعت با او باش و ببین چه می‌کند. آدم‌ها پشت پرده هم دارند؛ فقط همین بیرون پرده نیست. شما اشتباهاً قضاوت می‌کنی؛ و الّا اگر همه دستورات خدا را انجام می‌داد و گناه نمی‌کرد، ایمانش بالا می‌رفت.

س ۱۴: آیا برای تقوا معنایی غیر از انجام واجب و ترک حرام هست؟

ج: نخیر. تقوا معنایش همین است. تقوا از ماده «وقایه» است؛ یعنی وقتی فرمان خدا به انسان می‌رسد، خودش را از مخالفت حفظ کند و نگه دارد. آن مقدار از تقوا که واجب است،‌انجام واجب و ترک حرام است. مقداری از آن هم مستحبّات است. مستحبّ مثل این‌که وقتی خدا گفت: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»[۹]، این را هم مخالفت نکنیم و انجام دهیم. این مرحله‌ی بالای تقوا است، امّا واجب نیست؛ مستحبّ است.

س ۱۵: آیا ترک مستحبّات و انجام مکروهات، مصداق مخالفت کردن است؟

ج: شما اگر خیلی مردی، فعلاً سراغ واجبات و محرّمات برو. همین دو را اطاعت کن.

۱۶: آیا امکان دارد ترک بعضی از گناهان در مرتبه پایینِ تقوا باشد و ترک بعضی دیگر در مرحله بالای آن؟

ج: نخیر؛ گناه دو جور است: کبیره و صغیره. خدا در قرآن آیه فرستاده است که: «اگر شما کبائر گناهان را ترک کنید،‌ من صغائر را می‌بخشم و می‌آمرزم».[۱۰] یکی از وعده‌هایی که خدا به انسان‌ها داده همین است. کبائر خیلی مهم است؛ خطرناکند. خدا این تشویق را کرده تا انسان‌ها کبائر را ترک کنند. امّا صغائر به اندازه کبائر خطر ندارند و مصیبت‌زا نیستند. بنابراین اگر کبائر را ترک کنیم، صغائر بخشیده شده است. با این کار، تقوای درجه اوّل حاصل می‌شود.

س ۱۷: با توجّه به این‌که تقوا یعنی «انجام واجب و ترک حرام»، کلمه «اَتقی در آیه‌ی شریفه زیر به چه معنی است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏»[۱۱]؟

ج: «اَتقی» افعل تفضیل تقوا است؛ یعنی هر کس که بیشتر به حرف خدا گوش بدهد.

س ۱۸: آیا در آیه‌ی شریفه: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏»، کلمه «اَتقی» دلالت بر نسبی بودن تقوا دارد؟

ج: تقوا نسبی نیست؛ یک مرحله کامل است. انجام واجب و ترک حرام به هیچ وجه استثنا ندارد. این تقوای درجه اوّل است. بعضی‌ها اضافه بر تقوای درجه اوّل مراحل غیر واجب را هم قاطی می‌کنند؛ مثلاً پاره‌ای از مستحبّات را هم زحمت می‌کشند عمل می‌کنند. وقتی اوّلی محفوظ باشد و از دومی هم استفاده کنیم، اَتقی می‌شود. اولش تقوا است. أفعَلِ تفضیل نیست. امّا اضافه کردن بعدی‌ها مزد بیشتری می‌خواهد؛ چون منزلتش پیش خدا گرامی‌تر می‌شود.

Khoshvaght-Thaqalain (7)

س ۱۹: آیه‌ی شریفه «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[۱۲] حصر دارد. اگر تقوا نسبی نباشد، یعنی حتّی اگر یک حرام انجام دهد، هیچ عملی از او قبول نیست. چرا؟!

ج: چون خدا حتّی به یک گناه هم راضی نمی‌شود و می‌گوید: «هیچ گناهی نباید بکنید.» خدا این را تابلو کرده و از ما خواسته است باید زحمت بکشیم و خودمان را به این مقام برسانیم. اگر یک گناه کنیم، فاسق می‌شویم و از مراحم محروم می‌شویم. خدا تقوا را می‌خواهد.

س ۲۰: این‌که خدا فرمود: «عمل را فقط از متّقین قبول می‌کند»، با ثواب دادن قابل جمع است؟

ج: بله؛ البتّه فرق می‌کند. قبول عمل یعنی در ایمان رشد ایجاد می‌کند؛ امّا ثواب دادن نه. اگر شما نماز را صحیح بخوانی و گناه هم بکنی، خدا به شما ثواب می‌دهد؛ زیرا زحمت کشیده‌ای؛ لذا فرمود: «إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»[۱۳]. شما نماز را خوب خوانده‌ای، این هم ثوابش؛ امّا این ثواب، اثری در ایمان ندارد؛ چون گناه، اثر این عمل را خنثی می‌کند. اگر بخواهی ایمان دائماً با اعمال خیر بالا برود، نباید گناه کنی. خدا این موضوع را اعلام کرده تا مردم حواسشان جمع باشد و گناه را کنار عبادت قرار ندهند.

س ۲۱: پس آیا خدا به عمل بدون تقوا هم مزد می‌دهد امّا ایمانش را رشد نمی‌دهد؟

ج: بله؛ چون زحمت کشیده است. انسان نماز خوانده، صحیح هم خوانده، پس خدا به او مزد می‌دهد؛ امّا همین شخص، ایمان پنجاه سال بعدش با ایمان پنجاه سال قبلش یکی است و گاهی هم کمتر می‌شود.

س ۲۲: چرا اعمالش پذیرفته نمی‌شود؟

ج: برای این است که خدا می‌خواهد تمام درهای گناه را به روی انسان ببندد که دیگر گناه نکند. خدا مقام ترک گناه را این‌قدر بالا برده و فرموده: «حتّی اگر کار خیر دیگری هم بکنی، منِ خدا آن را نمی‌پذیرم؛ چون گناه می‌کنی.» لذا مجبوری به خاطر پذیرفته شدن اعمالت، گناه را ترک کنی.

س ۲۳: شما می‌فرمایید اوّل انجام واجبات؛ آیا این بدان معنی است که مستحبّات را ترک کنیم؟

ج: نه؛ خود مستحُبّات را هم خدا گفته است که انجام دهید؛ منتها گفته: «اگر بخواهید مستحُبّات اثر کند، باید واجبات را درست کنید و گناه را ترک کنید، بعد اثر می‌کند.» اگر شما به سوء اختیار خواستی هم مستحبّ را انجام دهی و هم گناه کنی، آزادی؛ امّا فایده نمی‌بری. اشکالش این است و الّا انجام بده؛ چه عیبی دارد؟ خدا به تو مزد می‌دهد ولی تأثیری در رشد ایمانت ندارد.

س ۲۴: بالاخره آیا انجام مستحُبّات و ترک مکروهات در مرحله اوّل تقوا هست؟

ج: نخیر، فقط اطاعت فرمانِ‌ واجب و حرام. مابقی کار آزاد است. اگر انجام دهی، اضافه حقوق می‌گیری و اگر انجام ندهی، نه.

آنچه واجب است و پشت سرش جهنّم است، تقوا در واجب و حرام است. این مرحله برای همه واجب است؛ امّا مستحبّات و مکروهات، واجب نیست. شما را به خاطر آن جهنّم نمی‌برند و نمی‌گویند: «چرا مستحبّات را انجام نداده‌ای؟» خود خدا فرموده است: «مستحبّات و مکروهات، اختیاری است؛ اگر ثواب بیشتر می‌خواهی، انجام بده و اگر نمی‌خواهی، انجام نده.» امّا پشت سر واجب و حرام، جهنّم است. اگر اطاعت نکنی، شلاق دارد؛ اعدام دارد؛ جهنّم دارد.

س ۲۵: اگر کسی دنبال کمال نبود و فقط خواست به انجام واجبات و ترک محرّمات اکتفا کند، چه باید بکند که انگیزه‌اش برای انجام مستحُبّات بیشتر شود؟

ج: اگر همین واجبات را انجام دهد و محرّمات را ترک کند، ایمانش بالا می‌رود. آن وقت دیگر بدون جهت مستحُبّات مهم را ترک نمی‌کند.

س ۲۶: درباره مستحُبّات این‌طور فهمیدیم که تا زمانی که هنوز تقوا می‌لنگد، مستحُبّاتی مثل نماز شب و ترک لغو را به هر اندازه که عشق و علاقه دارد، برای خودش انجام دهد. درست است؟

ج: به هر حال آنچه خدا گفته، این است: «انجام واجب و ترک حرام». اگر اضافه کار می‌خواهی، اشکال ندارد امّا خدا گفته: «اگر کنار اضافه کار، گناه بگذاری، من قبول نمی‌کنم و هیچ فایده‌ای ندارد.» خدا این‌طور دستور داده، که مردم را بیشتر به ترک گناه نزدیک کند. بنابراین اوّل گناه نکن همه‌ی کارهای خیرت مقبول است إن‌شاءالله.

س ۲۷: نماز شب چه اثری روی تقوا دارد؟

ج: اگر شما گناه کنی، نماز شب هیچ اثری ندارد؛ چون خدا قبول نمی‌کند. وقتی قبول نکرد، در بالا بردن ایمان اثری نخواهد داشت. ولی اگر تقوا را مراعات کردی، نماز شب بیشترین خدمت را به انسان می‌کند.

س ۲۸: آیا نماز شب، ترک لغو و بیداری بین الطلوعین برای عبادت را در کنار ترک گناه توصیه می‌فرمایید؟

ج: خدا توصیه کرده است؛ منتها نباید بار بر نفس امّاره سنگین شود. اگر سنگین باشد، آن را بر زمین می‌گذارد. آنچه را خدا اوّل و از همه خواسته است، ترک گناه است. اگر بقیه را هم انجام ندهیم، جایمان بهشت است. اگر انسان ترک گناه را انجام دهد تا برایش عادی شود و زحمت کم داشته باشد، آن وقت ایمان بالا می‌رود و آدم دلش نمی‌آید خودش را از آن کارهای خوبی که خیلی خیلی مزایا و منفعت دارد، محروم کند. آن وقت انسان نماز شب می‌خواند و کارهای دیگر را هم انجام می‌دهد.

س ۲۹: تشخیص این‌که اعمال مسحبّی بار را بر نفس سنگین می‌کند یا نه، چگونه است؟

ج: بله سنگین می‌کند. هر یک از آن‌ها بار را بر نفس سنگین می‌کند. نفس حاضر نیست هیچ‌کدام را عمل کند.

«تکلیف» از ماده «کُلفَت» است؛ برای نفس سخت است؛ اکثر مردم که تکالیف را انجام نمی‌دهند، به خاطر همین سختی است. لذا خدا گفته است: «اوّل واجب و حرام.» اگر شما این دو را درست کردی، مابقی دنبالش می‌آید. وقتی ایمان بالا رفت، تمام کارهای خیر برای انسان سخت نیست و خیلی با عشق و علاقه انجام می‌دهد. امّا اگر گناه داشته باشد و هنوز ایمان بالا نرفته باشد، انسان نه موفق به مستحبّات می‌شود نه واجبات. حتّی اگر هم مستحبّات را انجام دهد، کمِ واجبات و محرّمات می‌گذارد. لذا تا آخر هم کار درست نمی‌شود. این دو واجب شرعی است. اوّل باید تکلیفشان معین شود، بعد مستحبّات پشت سرش می‌آید إن‌شاءالله. این دو مهم است. دنیا و آخرت را این دو خراب می‌کند. این‌قدر مهم است که خدا اجازه نمی‌دهد انسان حتّی یک بار دزدی کند. امّا گفته است: «اگر مستحبّ را ترک کنی، عیبی ندارد؛ چرا که کار خیرِ اضافه است. اگر انجام دهی، مزد می‌گیری و اگر انجام ندهی، مشکلی نیست؛ ولی این دو را باید حتماً مراعات کنی.»

خدا امر به معروف و نهی از منکر را کنار واجبات و محرّمات گذاشته تا اطاعت فرمان، زمین نماند. اوّل: امر به معروف و نهی از منکر با شرایطش. هر کس دید فردی در ماه رمضان روزه‌خواری می‌کند، باید جلویش را بگیرد.

دوم: بعضی‌ها با زبان درست نمی‌شوند و لذا خدا گفته: «او را بخوابانید و شلاق بزنید»؛ اگر کسی روز خورد، باید بیست و پنج ضربه شلاق به او بزنی. اگر نماز را یک روز ترک کرد، بیست و پنج ضربه شلاق دارد. گاهی هم بیست و پنج ضربه کافی نیست، بلکه هشتاد ضربه و گاهی هشتاد ضربه هم کافی نیست؛ بلکه صد ضربه باید بزنی.

سوم: گاهی شلاق کافی نیست و کار آن‌قدر بزرگ است که باید مجازاتش سنگین باشد تا مردم بترسند؛ لذا چوبه دار می‌گذارد و اعدامش می‌کنند.

این سه تنبیه به خاطر آن است که مردم در جامعه جرأت گناه پیدا نکنند. مردم برای گناه کردن آماده هستند و همه دلشان می‌خواهد. اگر این تنبیهات نباشد، همه به سمت گناه به راه می‌افتند. این‌که ما می‌بینیم بیشتر مردم فاسق هستند و به وظایف عمل نمی‌کنند، به خاطر همین است که نفس راضی نیست؛ امّا اگر شرایطی در جامعه پیش آید، مجبوراً گناه را ترک می‌کنند.

س ۳۰: آیا می‌شود کسی ثوابش زیاد باشد و به بهشت برود؛ ولی تقوا نداشته باشد؟

ج: نه، این غلط است. وقتی تقوا نداشته باشد یعنی گناه می‌کند. جای انسان گنه‌کار بهشت نیست. خدا یا آن‌قدر در دنیا بلا و مصیبت بر سرش می‌ریزد که کفّاره گناهانش شود و یا اگر نشد، در برزخ و باز هم اگر نشد، در قیامت و در آخر هم شفاعت شامل حالش می‌شود. وگرنه این‌طور به بهشت راهش نمی‌دهند.

س ۳۱: در صورت کامل نبودن تقوا و احتمال بروز خطا، آیا رفتن به مکّه و زیارت فایده‌ای دارد؟

ج: بله؛ باید بروی؛ همین کارها است که یواش یواش آدم را تقویت می‌کند. اگر مکّه نروی، نماز نخوانی و مسجد نروی، روز به روز بدتر می‌شوی.

متّقین

س ۳۲: آیا صحیح است که بگوییم متّقین کسانی هستند که انجام واجبات و ترک محرّمات برایشان ملکه شده است؟

ج: بله؛ در اثر ادامه ترک گناه، این‌طور می‌شود؛ امّا اگر ادامه ندهد و گاهی گناه کند، متّقی نیست؛ ولی وقتی به جایی رسید که دیگر گناه نکرد، آن وقت دیگر نمی‌تواند گناه کند.

تقوا و ترک لغو

س ۳۳: آیا قبل از ترک گناه، ترک لغو را توصیه می‌کنید؟

ج: امیر المؤمنین صل الله و علیه و آله در نهج البلاغه فرمودند: «اگر انسان بخواهد تقوا را مراعات کند، تا زبان را اصلاح نکند، تقوا محقّق نمی‌شود.»[۱۴] زبان همه چیز را خراب می‌کند. لذا باید سراغ زبان هم رفت؛ چون زبان از کودکی حرف زده و عادتش خیلی سنگین است. زبان به این راحتی سر راه نمی‌آید. باید همه‌ی اعضا و جوارح را از گناه حفظ کنیم و به خصوص سراغ زبان برویم. اگر از لب باز کردن اعراض کنیم، کمک بزرگی است؛ امّا به صورت مطلق غلط است. سکوت مطلق بر خلاف خلقت زبان است. خدا زبان را برای حرف زندن داده است نه برای سکوت مطلق. خدا فرموده است: «حرف بزن؛ امّا حرف خوب بزن؛ حرف گناه نزن.»

س ۳۴: منظور از عمل لغو که حرام است، چه نوع عملی است؟

ج: عمل لغو حرام نیست. لغو یعنی بیهوده، نه فایده دنیایی دارد و نه فایده آخرتی؛ بیهوده است؛ امّا اگر ضرر داشته باشد حرام می‌شود.

تصمیم تقوا

س ۳۵: اگر کسی توبه کند و بعد از مدتی مرتکب گناه شود و باز هم توبه کند و این روند ادامه داشته باشد، آیا بعد از توبه تا زمانی که گناه نکرده، باتقوا است؟

ج: نه؛ چون توبه آن است که دیگر گناه نکند. شما که قصد گناه داری، یعنی توبه نکرده‌ای.

س ۳۶: گاهی شخصی یک ماه گناه نمی‌کند ولی احساس می‌کند که ایمانش تغییری نکرده است؟

ج: شما به اندازه‌ی یک ماه تصمیم می‌گیری؛ اشکالش این است و گرفتار چنین مشکلی هستی. باید تصمیم بگیری تا آخر عمر گناه نکنی. اگر بخواهیم این عمل در جامعه پیاده شود، باید هر کس به اندازه‌ای که تصمیم می‌گیرد، همان را پیاده کند. عیبی ندارد. وقتی تمام شد، تصمیم دوم را بگیرد. امّا تصمیم دوم را نمی‌گیرند. اگر باز هم زمین خورد، بلند شود و دوباره تصمیم بگیرد. این بار بهتر از بار اوّل می‌شود. اگر بعد از مدتی دوباره زمین خورد، تصمیم جدید بگیرد. این‌گونه درست می‌شود؛ و الّا اگر وقتی زمین خوردی بخواهی بخوابی و بلند نشوی، شیطان سوارت می‌شود و گناه بعد از گناه پیش می‌آید.

س ۳۷: آیا امکان دارد که انسان به مدت چهل روز، خوب مراقب خودش باشد و دیگر تا آخر عمر راحت باشد و ملکه تقوا برایش حاصل شود؟

ج: نه؛ با چهل روز درست نمی‌شود.

س ۳۸: اگر از این به بعد تصمیم بگیریم که تقوا را مراعات کنیم، جبران اشتباهات گذشته ما می‌شود؟

ج: بله؛ یکی از آثار تقوا همین است که خدا گذشته‌ها را می‌بخشد. در قرآن کریم آمده است که نه تنها می‌بخشد، بلکه به جایش کارهای خیر و ثواب هم می‌نویسد. بله، خدا برای تشویق گنه‌کار به توبه، فرموده است: «هم قبلی‌ها را پاک می‌کنم و هم به جایش حسنه می‌نویسم.»[۱۵]

آثار تقوا

س ۳۹: چرا هر چه تقوای انسان بیشتر می‌شود، خداوند زندگی را بر او سخت‌تر می‌گیرد؟

ج: اتّفاقاً برعکس است؛ زندگی خیلی راحت‌تر می‌شود. شما این‌گونه خیال می‌کنی. وقتی خدا غم و غصه دنیا را از متّقی می‌گیرد، راحت می‌شود و آرامش پیدا می‌کند.

س ۴۰: آیا متّقی به بلاها و مریضی‌ها مبتلا نمی‌شود؟

ج: فرد باتقوا هم مثل همه است. مگر دیگران بیماری ندارند؟ آلزایمر مال دیگران هم هست. همه سرطان می‌گیرند. بعضی از این بیماری‌ها هم از گناه است؛ البتّه اهل تقوا از بلاهای بزرگ محفوظند.

س ۴۱: آیا تقوا بر حافظه تأثیر دارد؟

ج: خیلی چیزها بر حافظه اثر دارد. بعضی از گناهان حافظه را ضعیف می‌کند. آدم باتقوا آن گناه را انجام نمی‌دهد؛ لذا حافظه‌اش سالم است.

س ۴۲: آیا فراوانی بارش‌ها دلالت بر افزایش تقوا در جامعه است؟

ج: نخیر؛ این‌ها از وظایف ربوبیّت پروردگار متعال است؛ کافر و مسلمان فرقی نمی‌کند. خدا باید همه‌ی آن‌ها را نان بدهد؛ و الّا همه‌ی آن‌ها می‌میرند؛ ولی خدا می‌خواهد زنده باشند. شاید بعضی از آن‌ها مؤمن شوند؛ لذا به همه‌ی آن‌ها روزی می‌دهد؛ منتها گاهی اگر به حرف خدا گوش ندهند، آن‌ها را با خشکسالی‌های مختصر، گوشمالی می‌دهد؛ امّا اگر خدا خشکسالی‌ها را ادامه دهد، دیگر همه می‌میرند و خدا نمی‌خواهد همه را بکشد. بنابراین روی باران ننوشته که این باران به خاطر چیست. امّا هم کاریها بد اثر دارد و هم کارهای خوب.

س ۴۳: لطفاً چند کتاب درباره‌ی تقوا معرفی کنید.

ج: درباره تقوا یک کتاب هست خیلی قرص و محکم، و آن کتاب خدا است. بهترین و بزرگترین دعوت کننده به تقوای خدا قرآن کریم است. آیات زیادی دارد. إن‌شاءالله اگر بتوانید این آیات را جمع کنید کار بزرگی کرده‌اید. آن وقت می‌فهمید که خدا چقدر نسبت به تقوا تأکید دارد.

اخلاص و تقوا

س ۴۴: در آیات و روایات، تقوا و اخلاص ملاک قبولی اعمال قرار گرفته است. از طرفی به دست آوردن اخلاص در عمل متوقّف بر تقوا و استمرار عمل است. حال چطور می‌شود انسان مبتدی به مراحل بالا برسد؟ با این‌که اخلاصش یا در عمل کم است یا اصلاً ندارد؟

ج: نگفته‌اند که یک روز با تقوا شوید. بلکه گفته‌اند آرام آرام شروع کنید؛ هر چه بالا رفتید، بیشتر تحقّق پیدا می‌کند. اوّل سعی کنید عملتان به صورت صحیح انجام گیرد؛ بعد إن‌شاءالله وقتی کار را ادامه دادید، ایمانتان بالا می‌رود و آماده‌ی اخلاص هم می‌شوید و کار درست می‌شود. نگفته‌اند که یک روزه همه را فراهم کنید.

س ۴۵: افراد مبتدی که عملی انجام می‌دهند، یا به خاطر ثواب است یا ترس از عقاب. آیا این با اخلاص منافات ندارد؟

ج: نه؛ خود خدا گفته است: «عیبی ندارد.» به خاطر این‌که شما فعلاً واجب را انجام دهید و حرام را ترک کنید، بعد کم کم در حالی که ایمان بالا رفت، حرف‌هایی به انسان می‌رسد، آن وقت نظرش بر می‌گردد.

Khoshvaght-Thaqalain (8)

ب- منشور عملی تقوا

رساله

س ۱: لطفاً چند کتاب برای سعادت انسان معرفی بفرمایید.

ج: رساله عملیه، اوّلین کتاب سعادت‌ساز شما است. رساله‌ی مرجع تقلید، اوّلین کتابی است که بر همه‌ی مسلمانان واجب است آن را بخوانند و یاد بگیرند و بعد عمل کنند؛ این اوّلین کتاب است. اگر این کتاب را جا بگذارید و دنبال کتاب‌های دیگر بروید، از قافله‌ی سعادت و سلامت عقب مانده‌اید؛ امّا وقتی عمل کردید، إن‌شاءالله رکن، آماده و درست شده است. غیر رکن هم این است که انسان کتاب‌های مفید، کتاب‌هایی را که در سیره روش زندگی حضرات معصومین علیهم السلام نوشته شده است، مطالعه کند. کتاب‌هایی را که در بحث عقاید نوشته شده است، مطالعه کند. تاریخ اسلام و غیره هم بعد از آن‌ها است. امّا اوّلینِ‌آن‌ها رساله است که هر روز باید بخوانیم و یاد بگیریم و عمل کنیم.

س ۲: در روایت آمده است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ».[۱۶] علمی که طلب کردنش بر هر مسلمانی واجب است چه علمی است؟

ج: علم دین است. دین چیزی است که مال همه است. همه باید آن را یاد بگیرند؛ امّا سایر علوم مال همه نیست و به قدر کفایت، کافی است. لذا علم دین را همه باید باید بگیرند که چطور نماز بخوانند؛ چطور روزه بگیرند؛ چطور مکّه بروند و باورهای اسلامی چیست. این‌ها را همه باید یاد بگیرند؛ این‌ها است که واجب است؛ نه معدن‌شناسی و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی. این‌ها بر همه واجب نیست و اگر عدّه‌ای باشند که نیاز جامعه تأمین شود، کافی است؛ ولی دین را همه نیاز دارند. فرد فرد انسان‌ها باید یاد بگیرند که نماز را چگونه باید بخوانند؛ روزه را چگونه باید بگیرند؛ این علم واجب است.

س ۳: چطور می‌شود اطمینان به درست بودن اعمالمان داشته باشیم و در آن‌ها شک نکنیم؟

ج: باید رساله بخوانیم. آن وقت معلو می‌شود که چه عملی درست و چه عملی باطل است. لذا خواندن رساله برای ادامه‌ی تقوا یکی از واجبات است. انسان تا رساله نخواند، نمی‌فهمد چه چیزی واجب و چه چیز حرام است. کسانی که رساله نمی‌خوانند، مرتکب گناه می‌شوند. نخواندن رساله گناه است. این درس‌ها که شما می‌خوانید، واجب نیست؛ ولی خواندن رساله واجب شرعی است. باید هر روز چهار، پنج صفحه بخوانیم تا بفهمیم چه چیزهایی بر ما واجب است و چه چیزهایی حرام. بعد واجبش را انجام دهیم و حرام را ترک کنیم. اگر یاد نگیریم، نمی‌توانیم عمل کنیم. این ملاک صحیح بودن و باطل بودن اعمال ما است. هر عملی مطابق با رساله است، صحیح است و هر عملی مخالفت رساله است،‌ باطل است.

س ۴: چرا علمای اخلاق به خواندن رساله عملیه خیلی تأکید می‌کنند؟

ج: اگر رساله نخوانید چطور می‌شود؟ در خود رساله‌ها می‌نویسند که خواندن رساله واجب است. اگر فردی رساله نخواند، نمی‌فهمد که مثلاً نماز آیات واجب است و نمی‌فهمد برای زلزله باید نماز آیات بخوانیم؛ بنابراین نمی‌خواند. آیا این خوب است؟ بنابراین کسی که دین را تشکیل داده، یکی از احکامش را این موضوع قرار داده که باید مسایل دین را یاد بگیری و بعد عمل کنی. اگر یاد نگیری، نمی‌توانی عمل کنی؛ بنابراین یادگیری مسایلی که در زندگی نوعاً برای همه پیش می‌آید، واجب تعیینی است.

س ۵: آیا هر فرد شبانه‌روز تا آخر عمر باید مقداری از وقتش را برای مطالعه رساله بگذارد؟

ج: انسان مقداری که خواند، یاد می‌گیرد. تا آخر عمر لازم نیست؛ مگر کسانی که فراموش می‌کنند باید دوباره بخوانند.

تقلید

س ۶: گاهی اوقات جوانانی که تازه مکلّف شده‌اند برای انتخاب مرجع تقلید از ما سؤال می‌کنند؛ چه کسی را به آن‌ها معرفی کنیم؟ چه جوابی بدهیم؟

ج: هر کسی را خود شما طبق رساله تشخیص دادید که مرجع است و اعلم و عادل است و از او تقلید می‌کنی، این را به دیگری هم بگویید و منتقل کنید.

س ۷: به فتوای بعضی علما، عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده اعلم واجب است؛ آیا تحقیق برای تشخیص اعلم لازم است؟

ج: اعلمیت تنها کافی نیست؛ بلکه دو چیز شرط است: باید اعلم و عادل باشد. عدالت اصلاً فراموش شده است. این درست نیست. این غلط است. اگر اعلم و عادل را تشخیص دادی، واجب فوری است که از او تقلید کنید. اگر اعلم بود امّا عادل نبود، غیر اعلمِ عادل جای او را می‌گیرد.

س ۸: حکم حضرت امام (ره) را که می‌فرمایند: «بنا بر احتیاط واجب حریص به دنیا نباشد» چگونه می‌توان تشخیص داد؟

ج: حریص به دنیا دو جور است: گاهی به اندازه‌ای است که مرتکب گناه می‌شود و لذا عدالت او از بین می‌رود. اگر به این‌جا برسد، دیگر عدالت نیست؛ امّا اگر به اندازه‌ای باشد که مزاحم عدالت نشود، طوری نیست.

س ۹: بعضی از گناهان مثلاً غیبت را در رساله نام نبرده‌اند. آیا باید در شناخت این گناهان به مرجع‌مان مراجعه کنیم؟

ج: بله. چاره‌ای نیست، اگر آن مرجع رساله ندارد یا در رساله‌اش ننوشته باید استفتا کنید تا اطمینان پیدا کنید که نظر خود او است. اگر فهمیدید فتوای او این است باید تبعیت کنید.

خانواده و آموزش احکام

س ۱۰: همسرم هیچ‌گونه علاقه و تمایلی به مطالعه کردن رساله نشان نمی‌دهد. تا کنون به صورت‌های مختلف او را تشوق و ترغیب کرده‌ام و فواید و ضرورتش را گفته‌ام و حتّی گاهی تذکّر هم داده‌ام، امّا فایده‌ای نداشته؛ حتّی گفته‌ام اگر این کار را نکنی، علاقه‌ام به تو کم می‌شود ولی باز هم تأثیر نداشته؛ چه دستوری می‌فرمایید؟

ج: هیچ کاری نباید بکنی. به او هیچ‌چیز نگو. زیاد هم نگفته‌ای. فقط خودت این کارها یعنی دستورات رساله را انجام بده تا او ببیند. آن وقت آرام آرام درست می‌شود إن‌شاءالله. عجله نکن. خودت انجام بده، او از شما یاد می‌گیرد.

س ۱۱: آیا درست است که از سن سه یا چهار سالگی باید شروع به آموزش مسایل دینی و اخلاقی به بچّه کنیم؟

ج: پس یعنی بنشینیم مسایل تجارت، فروختن سکه و ارز یادش بدهیم؟! بچّه مسایلی را که امکان دارد زودتر به آن برسد، باید یاد بگیرد؛ مثل نجاست، طهارت، وضو و این‌ها. بچّه را آرام آرام باید با این مسایل آشنا کنیم. اوّل بلوغ همه را نمی‌شود یک روز یادش داد. بچّه هم خسته می‌شود. باید به تدریج باشد؛ لذا از جلوتر باید شروع کنیم و به صورت بازی، آرام آرام صورتش را بشوید. آرام آرام بعد از مدتی وضوی کامل یاد بگیرد. بعد کم کم در نماز بازی کند؛ آن وقت بدون زحمت اوّل بلوغ، هم وضویش خوب است، هم غسل را بلد است، هم حمد و سوره‌ی نمازش درست شده است.

س ۱۲: از آنجا که در معارف اسلام ملاک ارزشمندی، تقوا است و از طرفی پدر و مادرم با وجود تذکرات در موارد زیادی خلاف تقوا عمل می‌کنند، لذا مدتی است که در دلم نسبت به ایشان احساس نفرت به وجود آمده است؛ از طرفی می‌دانم که نسبت به پدر و مادر باید محبّت داشت؛ چه توصیه‌ای می‌فرمایید؟

ج: شما باید از کار گناهشان بَدَت بیاید، نه از خودشان. گناه که می‌کنند باید از آن گناه بدت بیاید چون بر خلاف نظر خدا است. امّا از خودشان نه؛ زیرا عنوان پدریش سر جایش هست؛ عنوان مادری هم محترم است و سر جایش هست؛ این را که نباید بدت بیاید؛ امّا از آن گناهی که انجام می‌دهند، باید بدت بیاید.

س ۱۳: آیا نسبت به دیگران هم ‌همین‌گونه است؟

ج: بله؛ هر گنه‌کاری دو بعد دارد: یکی خودش و دیگری گناهش. ما باید از گناهش بدمان بیاید؛ امّا اگر خودش مؤمن است، نباید از او بدمان بیاید.

گناه

 س ۱۴:‌در حدیث آمده: «مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً فَعَلِمَ أَنَّ اللَّهَ مُطَّلِعٌ عَلَیْهِ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ وَ إِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُ غَفَرَ لَهُ وَ إِنْ لَمْ یَسْتَغْفِرْ».[۱۷]

ج: بعضی گناه می‌کنند و کاری ندارند که خدا می‌بیند یا نمی‌بیند؛ کار خودشان را می‌کنند امّا بعضی‌ها گناه می‌کنند ولی چون ایمان دارند، می‌گویند: «خدا می‌بیند؛ چه کنم؟» آن وقت بر سر خودش می‌زند. این دومی بهتر از اولی است. این باعث می‌شود که مغفرت حاصل شود.

س ۱۵: لطفاً این حدیث را توضیح دهید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَیَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ‏ مِنْهُ‏ تَحْضُرُهُ فِی کُلِّ وَقْتٍ یُحْسِنُ فِیهِ وَ یَتَّقِی وَ تَغِیبُ عَنْهُ فِی کُلِّ وَقْتٍ یُذْنِبُ فِیهِ وَ یَعْتَدِی‏».[۱۸]

ج: در روایت آمده در حال گناه کردن، ایمان در فرد نیست. وقتی که انسان مشغول گناه است، ایمان در او نیست. وقتی که گناهش تمام می‌شود، عقلش سر جایش می‌آید و آن وقت متوجّه می‌شود که چه کار بدی کرده و توبه می‌کند. این روایت مخصوص ایمان‌های ضعیف است که گاهی در فرد هست و گاهی نیست؛ یعنی در زمان گناه کردن، ایمان نیست و زمانی که گناه نمی‌کند، ایمان هست. امّا اگر انسان به اطاعت فرمان خدا ادامه دهد، به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر ایمان او غایت نمی‌شود و همیشه حاضر است و آن وقت دیگر گناه نمی‌کند و معصوم می‌شود؛ البتّه دارای عصمت عملی می‌شود نه این‌که مانند معصومین علیهم السلام شود.

س ۱۶: چرا مرتکب گناه می‌شویم؟

ج: گناه کردن تابع احساس خطرات است. اگر خطرات گناه را خیلی خوب درک کردیم، هیچ وقت گناه نمی‌کنیم؛ امّا اگر آن را نسبی درک کردیم، به همان اندازه گناه خواهیم کرد. امام سجاد صل الله و علیه و آله در دعاهای صحیفه‌ی سجادیه گناه را به طرز مخصوصی در ذهن ما و همه‌ی مردم مجسّم کرده‌اند. بزرگی و خطر آن را به اندازه‌ای ترسیم کرده‌اند که انسان‌ها با تجسّم آن موقعیت برای گناه، هرگز مبتلای به گناه نشوند. ایشان در چند جمله‌ای که برایمان ترسیم فرموده‌اند، خطرات گناه، قباحت گناه، زشتی گناه و تمام آثار منفی مادّی و معنوی گناه را مجسّم کرده‌اند تا گناه در نظر ما چنان تجسّم پیدا کند که دیگر گِرد گناه نگردیم و بفهمیم گناه یعنی چه و چه آثار مخرّبی در دنیا و آخرت دارد. ایشان فرموده‌اند:

«یَا إِلَهِی لَوْ بَکَیْتُ إِلَیْکَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَیْنَیَّ»؛[۱۹] خدایا! اگر آن‌قدر گریه کنم که مژه‌های چشمم بریزد،

«وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى یَنْقَطِعَ صَوْتِی»؛ و آن‌قدر ناله کنم و با صدا گریه کنم که صدایم دیگر در نیاید و تارهای صوتیم خراب شود،

«وَ قُمْتُ لَکَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَایَ»؛ و آن‌قدر در مقابل عظمت تو روی پا بایستم که قدمهایم ورم کند و باد کند،

«وَ رَکَعْتُ لَکَ حَتَّى یَنْخَلِعَ صُلْبِی»؛ و آن‌قدر در نماز و عبادت، رکوع کنم که مهره‌های کمرم از هم جدا شود،

«وَ سَجَدْتُ لَکَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَایَ»؛ و آن‌قدر سجده کنم که چشمانم در بیاید،

«وَ أَکَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِی»؛ و در تمام عمر به جای غذا خاک زمین را بخورم،

«وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی»؛ و به جای آب صاف و زلال، آب خاکسترآلود بخورم،

«وَ ذَکَرْتُکَ فِی خِلَالِ ذَلِکَ حَتَّى یَکِلَّ لِسَانِی»؛ و آن‌قدر با زبانم در این مدت طولانی ذکر تو را بگویم که دیگر زبانم خسته شود و نتوانم ذکر بگویم، اگر همه‌ی این کارها را بکنم،

«ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْیَاءً مِنْکَ»؛ و بعد، سرم را به طرف آسمان نتوانم بلند کنم چون یک گناه کرده‌ام و از تو حیا می‌کنم،

«مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِکَ مَحْوَ سَیِّئَهٍ وَاحِدَهٍ مِنْ سَیِّئَاتِی»؛ اگر همه‌ی این کارها را بکنم، مستوجب این نمی‌شوم که حتّی یکی از گناهان مرا ببخشی.

اثر وضعی گناه

س ۱۷: آیا مال شبهه‌ناک اثر وضعی دارد؟

ج: مال شبهه‌ناک حلال و طیّب است. رساله نخوانده‌؟! در رساله نوشته‌اند: «اگر یقین کردی که نجس است، اجتناب کن. اگر یقین کردی که حرام است، اجتناب کن؛ امّا اگر شک داری که حرام است یا حلال، باید بگویی حلال است.» پس چیزی که خدا گفته: «بگو حلال است» که دیگر اثر وضعی ندارد. مثل سمّ نیست که اثرش تکوینی باشد که آدم که بداند، سمّ است و اگر هم نداند، سم است و او را می‌کشد. در تشریعیات این‌جور نیست.

حرامِ واقعی، [که به آن علم نداری] کشنده‌ی ایمان نیست؛ امّا اگر بدانی که حرام است و مرتکب شوی، ایمان را می‌کشد. امّا اگر ندانی و شبهه‌ناک شود، حلال است. پرداختن به شبهه، راهی نیست که اسلام به روی مردم باز کرده باشد؛ چون همه چیز شبهه‌ناک است؛ یا مشتبه به نجاست است یا به حرمت. نمی‌دانیم دزدی است، قتل است، یا چیز دیگر احتمال دارد همه‌ی این‌ها باشد. اگر انسان بخواهد همه چیز را ترک کند، چطور می‌شود؟ زندگی مختل می‌شود. پس آن حرف درست نیست. حرام و واجب؛ فقط این دو. وقتی انسان واجب را انجام داد و حرام را ترک کرد، رعایت مابقی لازم نیست.

س ۱۸: پس چرا در روایت آمده است: «مَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَات‏»؟[۲۰]

ج: بله، امّا واجب نیست. در رساله‌ها دو جمله می‌نویسند که طبق روایت امام صادق صل الله و علیه و آله است: «کسی که شک داشته باشد چیزی نجس یا پاک است، باید بگوید پاک است.»[۲۱] یا «اگر شک دارد که چیزی حرام است یا حلال، باید بگوید حلال است.»[۲۲] این قاعده کلی است و مراجع هم طبق آن فتوا داده‌اند. در رساله‌ها هم نوشته‌اند: «تا یقین نکنی که چیزی نجس است، باید بگویی پاک است.» همچنین نوشته‌اند: «تا یقین نکنی که چیزی حرام است، باید بگویی حلال است.» بنابراین شبهه اثر بد ندارد.

ج- عمل

عمل مقبول

س ۱: معیار قبولی عمل انسان چیست؟

ج: در فقه شیعه دو عنوان داریم؛ یک: صحّت عمل؛ دو: قبولی عمل.

صحّت یعنی عمل فرد مطابق با رساله باشد؛ امّا هر چیزی که مطابق با رساله شد، معلوم نیست که خدا قبول کند. چون خدا گفته است: «اگر تکبّر داشته باشید، عبادت صحیح را قبول نمی‌کنم. اگر حسد داشته باشید، قبول نمی‌کنم. اگر خمس ندهی، قبول نمی‌کنم.» این‌ها همه مانع قبولی عمل فرد است. بنابراین ممکن است عملی از نظر رساله صحیح باشد، امّا خدا قبول نکند.

قبول شدن عمل یعنی در رشد ایمان اثر داشته باشد. این‌که انسان می‌بیند مسلمانان پنجاه سال، شصت سال، روزه می‌گیرند، نماز می‌خوانند، زیارت می‌روند، امّا ایمانشان همان ایمان روز اوّل است و رشد نمی‌کند، به خاطر این است که کنار عملشان چیزهای دیگری هم هست؛ لذا اثری در رشد ایمان ندارد.

رشد ایمان شرایطی دارد از جمله، اوّل: صحیح بودن عمل؛ دوم: چیزهایی که خدا گفته است: «نباید در عمل باشد»، نباشد. آن‌ها حجاب و مانع قبولی است. بنابراین باید سعی کنیم هم عملمان صحیح باشد و هم موانع قبول در آن نباشد. در رساله‌ها تعدادی را می‌نویسند؛ مثلاً می‌نویسند: «اگر کسی تکبّر داشته باشد، حسود باشد، زکات ندهد و خمس ندهد، عملش قبول نمی‌شود.» این‌ها مانع قبولی عمل است. اگر این‌ها نباشد، عمل قبول می‌شود إن‌شاءالله؛ و الّا قبولی معنایش این نیست که از آسمان یک قلمبه چیزی بیاید و انسان بشنود که قبول شده است.

س ۲: لطفاً این روایت را توضیح دهید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِیلَ عَلَى الْیَقِینِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْکَثِیرِ عَلَى غَیْرِ یَقِینٍ».[۲۳]

ج: کسی که در وجود خدا، در وجود قیامت و در بعضی از عقاید اسلامی شک دارد، امّا خوب نماز می‌خواند، این نماز خیلی به درد نمی‌خورد. حتّی اگر زیاد هم بخواند، فایده ندارد. امّا کسی که به حقّانیت عقاید اسلام و احکام اسلام و مسایل دیگر یقین دارد، اگر کم عمل کند –یعنی به حدّ واجب- این شخص از اوّلی جلوتر است.

س ۳: لطفاً این روایت را توضیح دهید: «قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لَا تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النِّیَّهُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلَا وَ إِنَّ النِّیَّهَ هِیَ الْعَمَلُ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ یَعْنِی عَلَى نِیَّتِهِ»[۲۴]

ج: خیلی‌ها به انجام واجبات موفق نمی‌شوند. ایمانشان ضعیف است. شیطان گولشان می‌زند. نماز نمی‌خوانند. روزه نمی‌گیرند؛ امّا بعضی‌ها موفق می‌شوند و با هر مشکلی نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند، ولی بعد دچار کارهایی می‌شوند که اثر این اعمال خنثی می‌شود. چنین شخصی این طرف و آن طرف می‌نشیند و می‌گوید: «من روزه گرفتم؛ من نماز شب خواندم.» این روایت می‌خواهد بگوید: «وقتی کار خیر انجام دادی، آن را نگه دار، نگه داشتن آن سخت‌تر از موفقیّت اوّل آن است.» چون نفس امّاره فشا می‌آورد و می‌گوید: «بگو تا بفهمند که تو نماز شب می‌خوانی.» کم هستند افرادی که بتوانند مقابل این مقاومت کنند؛ بنابراین هم باید انجام داد و هم بعد از انجام دادن، کاری نکرد که از بین برود. اخلاصش محفوظ باشد.

Khoshvaght-Thaqalain (10)

محاسبه‌ی اعمال

س ۴: درباره محاسبه‌ی اعمال و نحوه‌ی این محاسبه توضیح بفرمایید.

ج: محاسبه این است که انسان شب که می‌خواهد از کار کنار بکشد و بخوابد، ببیند صبح تا حالا چه کرده است؟ یک حساب اجمالی از کارهایی که با چشم، گوش، زبان، دست و پا انجام داده است، بکند و ببیند در آن گناه بوده است یا نه؟ اگر گناه است، استغفار کند و تصمیم بگیرد که فردا دیگر انجام ندهد؛ و اگر گناهی نیست، سپاسگزاری کند و فردا ادامه دهد.

امّا مراقبه مهم‌تر از محاسبه است. چون اگر مراقبه نباشد، حرام از دست آدم در می‌رود. ولی مراقبه نمی‌گذارد. لذا امام صادق صل الله و علیه و آله فرمودند: سه چیز «سیّد الاعمال» است و یا مشکلترین کارها است؛[۲۵] یکی از آن‌ها رافرمودند که همین مراقبه است. ایشان فرمودند: «ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ در هر حال و در هر جایی هستی، بیابان، خیابان، اتاق، بیرون، خلاصه هر جا که هستی، به یاد خدا باش. البتّه در ادامه فرمودند: نه این‌که بگویی «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقَط»؛ نه، منظور این نیست؛ اگرچه این هم یاد خدا است؛ امّا آن چیزی که من می‌خواهم بگویم،‌ مقدمه‌ی تربیتی دارد. فرمودند: آن این است که هر وقتی خواستی با چشم نگاه کنی، با زبان حرف بزنی، با گوش بشنوی، با دست و پا کاری بکنی، فوراً ببین حلال است یا حرام؟ اگر دیدی حلال است، انجام بده؛‌ امّا اگر حرام بود، ترکش کن. این مراقبه است. اگر انسا دو سه هفته این‌طور کار کند، می‌تواند بر اعضایش مسلّط شود و دیگر از او کار حرامی سر نزند. و الّا اگر در انجام عمل، مراقبه نباشد، آدم طبق عادت معمول می‌کند و حرام از دستش در می‌رود. آن وقت شب باید با محاسبه آن را گیر بیاورد. مراقبه، کار محاسبه را هم آسان می‌کند.

تدبر قبل از عمل

س ۵: لطفاً این روایت را توضیح دهید: «التَّدَبُّرُ قَبْلَ الْعَمَلِ فَإِنَّهُ یُؤْمِنُکَ مِنَ النَّدَمِ».[۲۶]

ج: قبل از انجام دادن عمل خوب آدم دقّت کند که این چیست و چه کار باید کرد؛ چگونه باید نگهش داشت. دیگر بعداً خرابش نمی‌کند. و الّا اگر بی‌تدبّر عمل کند، بعداً ممکن است چیزی پیش بیاید که عمل را از بین ببرد.

س ۶: کسی که عادت به تدبّر کردن ندارد، چه کند؟

ج: کم کم باید شروع کند؛ و الّا شیطان راهزنی می‌کند و نمی‌گذارد. این طرف و آن طرف می‌نشیند؛ مثلاً در روزنامه یا پشت بلندگو حرف می‌زند و کار خراب می‌شود.

س ۷: لطفاً این حدیث را توضیح دهید: «وَ قَالَ علیه السلام مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَهَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیْسَ لِلَّهِ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِیبٌ»[۲۷].

ج: خدا در خود انسان و اموال انسان بهره‌ای دارد. خدا می‌گوید: «باید خمس بدهی؛ باید زکات بدهی؛ باید نماز بخوانی؛ باید روزه بگیری.» این‌ها مال خدا است. اگر کسی این کارها را نکرد، از خیرات و برکات محروم است. جمله اوّل حدیث را تکرار کنید.

س ۸: «مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَمِّ».

ج: بله، هر کس در انجام واجبات و وظایف تقصیر کرد، مبتلا به غصّه می‌شود. روزی پشیمان می‌شود که چرا انجام ندادم. برای این‌که چنین پشیمانی پیش نیاید، باید وظایف را یاد گرفت و عمل کرد.

انواع عمل

س ۹: کدام عمل صالح است؟ آیا عمل مباح صالح است؟

ج: آنچه مستحبّ یا واجب است، صالح است؛‌ امّا آنچه که مباح است، نه ضرر دارد و نه منفعت؛ فقط حلال است و اثر مثبت دارد.

س ۱۰: آیا عمل مکروه، غیر صالح است؟

ج: مکروه هم کمی اثر دارد؛ زیاد نه. غالباً یک ضرر مادی دارد.

س ۱۱: فرق عمل خوب و خالص و عمل غیر خالص چیست؟

ج: اگر عمل خالص نباشد، خیلی هم به آن نمی‌شود گفت خوب است. چون خدا فرمان داده عمل خوب را با اخلاص انجام بدهید. «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ‏».[۲۸] «دین» یعنی اطاعت فرمان. آن‌که اطاعت فرمان می‌کند امّا با اخلاص، این خوب است، آن‌که اطاعت می‌کند امّا بدون اخلاص، نه؛ این اثری ندارد.

س ۱۲: یعنی دیگر به آن عمل صالح هم گفته نمی‌شود؟

ج: نه، کسی نماز می‌خواند و رکوع می‌رود برای این‌که دیسک کمرش خوب شود. آیا این نماز است؟! یا روزه می‌گیرد که لاغر شود! این آن عمل صالحی که خدا گفته، نیست. او خواسته شما با قصد قربت انجام دهید تا با عمل، روحیه‌ی بندگی و عبودیت در شما تقویت شود. این روزه و آن نماز، خودخواهی و خودپرستی را تقویت می‌کند. شما آن‌قدر خودت را دوست داری که نماز را به استخدام خواسته‌های خودت در می‌آوری. نماز می‌خوانی که دیسک کمرت خوب شود!

س ۱۳: آیا مگر «صُومُوا تَصِحُّوا»[۲۹] روایت نیست؟

ج: بله؛ روایت است. برای آدم سلامتی می‌آورد؛ اگر انسان دو وعده غذا بخورد، سالم‌تر است تا سه وعده؛ طبیعی است. امّا به این معنی نیست که به نیت سلامتی روزه بگیرد بلکه این امر طبیعی روزه است.

س ۱۴: مثال‌هایی که شما زدید مثل نماز و روزه جزء عبادات است. در غیر عبادات مثل خدمت به خلق، اگر کسی بدون اخلاص، کار خیری کند مثلاً چیزی اختراع کند که خیلی‌ها منفعت ببرند، آیا می‌شود گفت اصلاً عملش صالح نبوده است؟

ج: بله،‌اگر آن را ضمیمه کنی، خراب می‌شود. خدا دستور داده:‌«هر کاری می‌خواهی بکنی، چون منِ خدا گفته‌ام، روح بندگی را در انسان‌ها تقویت می‌کند. اگر شما اختراع کنی و بعد انحصارطلبی کنی و وقتی از شما بپرسند که رمز این چیست، شما نگویی، این‌ها همه‌اش روح مادّیت را در انسان تقویت می‌کند. معمولاً هم نمی‌گویند. می‌گویند:« اگر بگوییم، او هم می‌رود انجام می‌دهد بازار کساد می‌شود.» این‌ها روح مادّیت را در انسان تقویت می‌کند.

س ۱۵: اگر از روز دلسوزی به کسی خدمت کنم در حالی که خداپرست نیستم ولی ترحّم دارم و به او کمک می‌کنم، چطور؟

ج: عیب ندارد؛ کار خوب است؛ امّا چیزی پیش خدا نداری.

س ۱۶: یعنی عملش طالح است؟

ج: بله طالح است. شما در سایه کفر، خدمتی کرده‌ای. هدفت هم دنیا بوده است و به دنیا هم رسیده‌ای.

س ۱۷: لطفاً این آیه را توضیح دهید: «وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»[۳۰].

ج: کفر این‌طور است. تمام کارهای انسان را دود می‌کند و به هوا می‌رود. بله، با کفر چیزی باقی نمی‌ماند.

س ۱۸: عبارت «هَباءً مَنْثُوراً» یعنی کلّاً «کَأن لَم یَکُن» شده و هیچ می‌شود؟

ج: بله؛ کَأن لَم یَکُن می‌شود. شما اصل را فراموش کردی. دیگر چیزی نمی‌ماند.

س ۱۹: در آیه‌ی «إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ‏»[۳۱] عبارت «لا یُصْلِحُ» یعنی چه؟

ج: عمل فاسد مثل عمل صالح جریان پیدا نمی‌کند. ممکن است چند قدم برودف ولی چون ریشه ندارد بعد از بین می‌رود.

س ۲۰: این قانون عمومی است یا خدا نمی‌گذارد؟

ج: بله، خدا نمی‌گذارد.

س ۲۱: یعنی تکویناً کاری می‌کند که به نتیجه نرسد؟

ج: بله.

Khoshvaght-Thaqalain (15)

رابطه‌ی نیت و عمل

س ۲۲: مراد از «وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَهَ فِی الْعَمَلِ لَکَ لِآخِرَتِی حَتَّى أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِی»[۳۲] در صحیفه‌ی سجادیه چیست؟

ج: اعمالی که خدا دستور داده، با شرطی که گذشت، انجام دادنش به درد دنیا و آخرت هر دو می‌خورد؛ امام علیه السلام می‌فرماید: «خدایا! کاری کن که من رغبت پیدا کنم به انجام دادن عملی که آن‌جا به دردم می‌خورد.» یعنی واجب را انجام دهم و حرام را ترک کنم.

س ۲۳: در فرازی دیگر از صحیفه سجادیه فرمودند: «حَتَّى أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِی».

ج: تا این‌که ببینم قلباً دوست دارم این کار را انجام دهم. وقتی خدا به انسان رغبت داد، انسان وارسی می‌کند می‌بیند در دل دوست دارد این کار را انجام دهد.

س ۲۴: آیا یعنی باز هم با احتساب آخرتش به آن کار علاقه پیدا می‌کند؟ یا اصلاً به خود آن کار علاقه پیدا می‌کند؟

ج: به خود آن کار که خیر است و خدا گفته، علاقه‌مند می‌شود و انجام می‌دهد.

س ۲۵: رابطه نیت و عمل چگونه است؟ آیا نیت هم عمل است؟

ج: نیت، عمل قلبی است. عمل غالباً با دست و پا است. عمل نیت در قلب است؛ قلب تصمیم می‌گیرد مثلاً نماز بخواند، این تصمیم، عمل قلبی است که دیده نمی‌شود؛ امّا خود نماز عمل بدنی است؛ ‌دیده می‌شود.

س ۲۶: پس آیا کسی که نماز می‌خواند دو عمل از او سر می‌زند؟

ج:‌ بله، هم نیت کرده و هم عمل انجام داده. آن جزء نیت از عمل بدنی مهم‌تر است.

س ۲۷: آیا برای این کار دو حسنه محسوب می‌شود؟

ج: گاهی هم بیشتر. حسنه مال همان نیت است. «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ».[۳۳]

س ۲۸: لطفاً این حدیث را توضیح دهید: «تَصْفِیَهُ الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ تَخْلِیصُ النِّیَّهِ مِنَ الْفَسَادِ أَشَدُّ عَلَى الْعَامِلِینَ مِنْ طُولِ الْجِهَادِ».[۳۴]

ج: کسی که می‌خواهد کار خیری انجام دهد، دو دشمن دارد؛ شیطان و نفس امّاره. نه شیطان می‌گذارد کار خیر انجام شود و نه نفس امّاره. امّا اگر با همه زحمت‌ها انجام داد، نگه داشتنش از انجام دادنش سخت‌تر است؛ دائماً نفس فشار می‌آورد و می‌گوید: «در روزنامه بنویس و پشت بلندگو بگو تا مردم بفهمند تو چه کار کرده‌ای.» و بالاخره هم لو می‌دهد. بنابراین نگه داشتن عمل صالح، مشکل‌تر از انجام دادن آن است. لذا کسانی که موفق می‌شوند، باید خیلی مواظب باشند که آن را آن‌قدر بپیچند که درز نکند و کسی نفهمد.

س ۲۹: آیا نیت در روایت، اعم از نیت مقارن با عمل و بعد از عمل است، که بعداً نباید با ریا خرابش کند؟

ج: بعضی‌ها الآن نیت دارند و عمل هم می‌کنند. بعضی‌ها هنوز عمل ندارند امّا نیتش را دارند. هر دو خوب است. امّا آن‌که نیت کرده و عمل هم کرده، از پل گذشته است؛ منتها یک پل دیگر هم دارد و آن این‌که آن را افشا نکند، اظهار نکند؛ ‌این طرف و آن طرف نگوید: «من چنین کردم، من چنان نکردم.»

س ۳۰: آیا در این حالت اصل عملش کلّاً باطل می‌شود یا ثوابش کم می‌شود؟

ج: باطل نمی‌شود. امّا اگر بنشیند و حرف بزند، اجرش از بین می‌رود. شما اگر کار را برای خدا کرده‌ای، به او بده و چیزی نگو، خدا مزدش را می‌دهد. امّا اگر برای مردم کرده‌ای و می‌گویی، باید مزد را هم از مردم بگیری.

س ۳۱: در روایت است که دو پرونده داریم؛ یکی برای عمل‌های مخفی و یکی برای عمل‌هایی که آشکارند. آیا می‌شود گفت کسی که مثلاً بعد از عمل، آشکارا ریا می‌کند، نهایتاً عملش به پرونده آشکارش می‌رود، امّا به هر حال مقداری از اصل آن اجرش محفوظ می‌ماند؟

ج: نه دیگر؛ خراب می‌کند. خراب می‌شود. فقط خدا می‌گوید: «من بهترین شریک هستم. آنچه برای من کردی، محفوظ است و آنچه برای من و دیگری کردی و شریک قرار دادی، برو از او بگیر.»[۳۵]

س ۳۲: آیا کتای هست که به صورت مفصل، لیست واجب و حرام را نوشته باشد؟

ج: بله، مرحوم امام –رضوان خدا بر او- در باب نماز جماعت، درباره‌ی شرایط امام جماعت که عدالت و تقوا است چهل تا از گناهان کبیره را ذکر کرده‌اند،[۳۶] امّا آقایی زحمت کشیده‌اند به صورت مفصل جزوه‌ای تهیه کرده‌اند. بنده آن را دیده‌ام. می‌توانید از همان استفاده کنید؛ چیز خوبی است.[۳۷]

منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۱۰۶  الی  ۱۲۸

 


[۱]. مائده، ۳۵

[۲]. شمس، ۷

[۳]. مائده، ۸

[۴]. أنفال، ۲۹

[۵]. کافی، ج ۵، ص ۳۲۹

[۶]. نحل، ۹۲

[۷]. آل عمران، ۱۰۲

[۸]. تغابن،‌۱۶

[۹]. إسراء، ۷۹

[۱۰]. إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماَ (نساء، ۳۱)

[۱۱]. حجرات، ۱۳

[۱۲]. مائده، ۲۷

[۱۳]. کهف، ۳۰

[۱۴]. ثُمَّ إِیَّاکُمْ وَ تَهْزِیعَ‏ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِیفَهَا وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَ لْیَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ‏ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِه‏ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً یَتَّقِی تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى یَخْزُنَ لِسَانَهِ. (نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵، ص ۲۱۰)

[۱۵].إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏… (فرقان، ۷۰)

 [۱۶]. کافی، ج ۱، ص ۳۰

[۱۷]. کافی، ج ۲، ص ۴۲۷

[۱۸]. کافی، ج ۲، ص ۲۶۸

[۱۹]. صحیفه سجادیه، دعای ۱۶

[۲۰]. کافی، ج ۱، ص ۶۸

[۲۱]. …عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْمَاءُ کُلُّهُ طَاهِرٌ حَتَّى یُعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ. (کافی، ج ۳، ص ۱)

[۲۲]. …عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَکُونُ فِیهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ حَلَالٌ لَکَ أَبَداً حَتَّى أَنْ تَعْرِفَ الْحَرَامَ مِنْهُ بِعَیْنِهِ فَتَدَعَهُ. (کافی، ج ۵، ص ۳۱۳)

[۲۳]. کافی، ج ۲، ص ۵۸

[۲۴]. کافی، ج ۲، ص ۱۶

[۲۵]. …سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَهٌ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّى لَا تَرْضَى بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ وَ مُوَاسَاتُکَ الْأَخَ فِی الْمَالِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ لَیْسَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقَطْ وَ لَکِنْ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ شَیْ‏ءٌ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَخَذْتَ بِهِ أَوْ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ شَیْ‏ءٌ نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ تَرَکْتَهُ. (کافی، ج ۲، ص ۱۴۴)

[۲۶]. کافی، ج ۸، ص ۲۲

[۲۷]. نهج البلاغه، حکمت ۱۲۲، ص ۴۲۹

[۲۸]. بینه، ۵

[۲۹]. دعائم الإسلام، ج ۱، ص ۳۴۲

[۳۰]. فرقان، ۲۳

[۳۱]. یونس، ۸۱

[۳۲]. صحیفه سجادیه، دعای ۲۲

[۳۳]. تهذیب الأحکام، ج ۱، ص ۸۳

[۳۴]. کافی، ج ۸، ص ۲۴

[۳۵]. …سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ مَنْ أَشْرَکَ مَعِی غَیْرِی فِی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا کَانَ لِی خَالِصاً. (کافی، ج ۲، ص ۲۹۵)

[۳۶]. تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۲۷۴

[۳۷]. یکی از طلّاب فاضل، لیست محرّمات و واجبات در اسلام را تهیه نموده و خدمت حضرت آیت الله خوشوقت اعلی الله مقامه ارائه کردند و ایشان بعد از مطالعه، آن را تأیید نموده و در جلسات متعدد، به استفاده از آن توصیه می فرمودند. این لیست، به صورت ضمیمه آخر همین کتاب آورده شده است.

  • بی نشان