انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری
۱۷
شهریور
۹۲

دیروز استاد بزرگوار اخلاق آیت الله توکل می فرمود: رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)خیلی سنگین بود و فقط حضرت می توانستند این بار را تحمل کنند . یقینا هیچ چیزی به اندازه ی رسالت الهی سنگین نیست ، اما خدا راه آسان شدن این سختی و سنگینی را به پیامبر خودش آموخت .

در سوره ی مزمل می فرماید: بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد، مسلما نماز و عبادت شبانه پابرجا تر و با استقامت تر است (5و6) ایشان می فرمود: سختی و سنگینی این سخن و این رسالت با دو چیز بر پیامبر آسان می شد که هر دو در سوره ی مزمل ذکر شده است 1- نماز شب 2- تلاوت قرآن .

از بین تمام مسلمانان، نماز شب تنها به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) واجب شده بود یعنی برای اینکه از سختی و سنگینی این بار امانت کاسته شود ، نماز شب بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)واجب شده بود.

با نگاهی به این دستور الهی می فهمیم که در سخت ترین شرایط هم باید از خدا کمک گرفت و این است که بهترین زمان برای گرفتن جواب خواسته ها ، همان نزدیک سحر است که بهترین اوقات برای اُنس گرفتن با خداست .

این آیات به ما می فهمانند ، وقتی دلت گرفت و زندگی دنیا برایت تنگ شد و حرفهایی داری برای گفتن و مشکلاتی داری برای حل شدن باید ، سحر خیزی را وسیله قرار دهی و راهی به سوی محبوب و معبود حقیقیت باز کنی .

انسانها همیشه در گرفتاری ها و مشکلات راه حلی ندارند و گاهی با فحش دادن و زدن و دیوانگی ، خودشان را خالی می کنند و گاهی پا از این فراتر گذاشته و دست به خودکشی می زنند در حالی که دریچه های رحمت حق همیشه باز و راه آرامش مشخص است.

چه بسیار انسانهایی که از معنویات بهره ای ندارند و یا اگر دارند کم است و ناله می کنند از " کم توفیقی" . حضرت آیت الله العظمی بهجت (رضوان الله علیه) فرمود: نمازشب مفتاح توفیقات است . یعنی اگر میخواهی به توفیقات الهی نائل شوی و درهای رحمت او به سویت باز شود باید نماز شب بخوانی .

کم نبودند مردانی که در دل شب ، به دنبال گمشده ای بودند ؛ گمشده ای که سالهاست شیعیان از او دور شده اند . بودند کسانی که در دل شب گریه می کردند و ضجه می زدند و آقا و مولایشان را ملاقات می کردند.

اصلا راه رسیدن به صاحب و مولای ما همین است اصلا راه رسیدن و قبول سربازی حضرت ولیعصر(ارواحنا فداه) همین نمازشب است . مگر می شود کسی سرباز امام زمان باشد و اهل نماز شب نباشد؟ سپاه حضرت ولیعصر(ارواحنا فداه) سپاهی است که تمام توان و نیروی خودشان را از سحر خیزی بدست می آورند و اگر ما اینگونه نباشیم بعید است توفیق سربازی حضرت را داشته باشیم.

امام حسن عسکری (علیه السلام)می فرمایند: إن الوصول الی الله عز و جل سفر لا یدرک إلا بإمتطاء اللیل "رسیدن به خداوند عزیز ، سفری است که جز با شب زنده داری به پایان نمی رسد"

بنابراین فرمایش بدون شک هیچ کس نمی تواند بدون تهجد و نماز شب ، مسیر حرکت به سوی خدا را بپیماید . اهمیت نافله ی شب چنان است که ائمه طاهرین(علیهم السلام) در برخی روایات فرموده اند : اگر کسی موفق به خواندن نماز شب نشد ، شایسته است قضای آن را به جا آورد.

همین توجه به نماز شب و مداومت بر خواندن و اصرار قضای آن ، موجب کسب توفیق دائمی برای انجام نافله ی شب در وقت فضیلت آن می شود.

حضرت آیت الله مظاهری (دام ظله العالی)فرمودند : یکی از علمای بزرگ که رحمت خدا بر او باد ، به من فرمود: خدمت امام زمان(اواحنا فداه) رسیدم و آن حضرت فرمودند : "ننگ است برای طلبه که نماز شب نخواند و عیب است برای شیعه که نماز شب نخواند"

اساتید بزرگوار اخلاق و بزرگان علما نیز، همواره شاگردان خود را به مداومت بر نماز شب ، سفارش و ترغیب می کرده اند. استاد عظیم الشأن ما علامه طباطبایی می فرمودند : در مدرسه ایستاده بودم که متوجه شدم کسی دست خود را روی شانه ی من گذاشت . برگشتم ، مرحوم آیت الله آقای قاضی (رضوان الله علیه) را دیدم .

ایشان فرمودند : فرزندم ، اگر دنیا می خواهی نماز شب ، اگر آخرت می خواهی نماز شب ، اگر هم دنیا و هم آخرت می خواهی ، نماز شب


  • بی نشان
۱۷
شهریور
۹۲

دلم آشفته است و هراسان از پوچ شدن ؛ از اینکه توشه ای که ماه ها و شاید سالها برای جمع کردنش ، نشسته ام و زحمت کشیده ام را با دستان خودم بسوزانم ؛ سخت نیست؟ سخت نیست که جمع کنی و جمع کنی و انباری بسازی برای راهی بی نهایت اما در شبی تاریک ، با حالی مست ، با یک چوب کبریت ، همه ی آنها را آتش بزنی ؟ و آن زمان که به حال خودت برگشتی ، بجز خاکستر چیزی یافت نکنی ؟

حال هر روز من اینطور است ، قرآن می خوانم ، نماز می خوانم ، اشک می ریزم ، زیارت می کنم ، درختی می کارم ، خانه ای میسازم و حتی برج هایی ؛اما شب نشده همه  را می سوزانم ، فقط با یک چوب کبریت گناه . از این می ترسم که عاقبت دست خالی راهی دیار ابدی شوم . راستش این همان عاقبت به سوء شدن است که همه  به نحوی از آن فراری اند و ترسان.

از عارفی پرسیدند : مهم ترین دعای شما در طول شبانه روز چیست؟ فرمود : اینکه عاقبت بخیر شوم ، همین .

این روزها تمام فکر و ذکرم مشغول این است که خدایا ! یاریم کن تا اندوخته هایم و توشه ای را که برای راهی بی نهایت آماده کرده ام ، قبل از سفر به دست خودم نسوزانم .

پ . ن : رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: کسی که سبحان الله بگوید خداوند درختی در بهشت برایش غرس می فرماید . مردی از قریش برخاست و عرض کرد : پس ما در بهشت درختان زیادی داریم ؟ حضرت فرمود : آری ولی بترسید از اینکه آتشی بسوی آنها بفرستید و همه را بسوزانید

  • بی نشان
۱۷
شهریور
۹۲

همیشه از علمای اخلاق شنیده بودم که : اگر کسی به واجباتش عمل کند و محرمات را ترک کند ، به مقام اولیای الهی می رسد و تمام سیر و سلوک الی الله در همین دو جمله است " انجام واجبات و ترک محرمات"

فکر می کردم می توانم به راحتی از محرمات بگذرم و واجبات را انجام دهم اما همان طور که از آیت الله بهجت شنیده بودم :" گمان نکنید که ترک محرمات و انجام واجبات کار آسانی است " کار بسی طاقت فرسایی است .

نه ترک محرماتش آنقدر آسان است که من فکر می کردم؛ از غیبت گرفته که مثل آب خوردن  از آن استفاده می کنیم تا دروغ که نقل و نبات زندگی ها شده تا چشم چرانی ها که کمتر کسی را پیدا می کنی که چشمش به حرام عادت نکرده باشد تا بی حجابی که آنقدر گسترش یافته است که دیگر نمی شود ، کاری برایش کرد.

و نه انجام واجباتش آنقدر آسان است که فکر می کردم . فکر می کردم اگر به نماز و روزه و خمس و زکات و غیره و غیره پایبند باشم ، رسیده ام به آنچه که باید می رسیدم اما این طور نبود و نیست.

که این ها همه فرعند و اصل چیز دیگری است . نمازه و روزه و خمس و زکات یک طرف و امر به معروف و نهی از منکر یک طرف دیگر . اصلا همه ی واجبات را هم حساب کنم و روی هم بگذارم به امر به معروف و نهی از منکر نمی رسند.

تمام حرف این است که امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منکر بیش از قطره اى [آب دهانى] در برابر دریاى خروشان نیست.(نهج البلاغه ، ح 366، ص 921)

وقتی این روایت را دیدم ، تمام آنچه بافته بودم پنبه شد و فهمیدم هنوز حرکت نکرده ام تا سیر و سلوکی به سمت حق داشته باشم.

تازه رسیدم به جمله ی حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) که می فرمود : ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است ....

خدایا ما را در انجام وظایف و واجباتمان یاری فرما

  • بی نشان
۲۴
ارديبهشت
۹۲

خیلی وقتها ، خیلی از ما آدمها نقش بازی می کنیم.یعنی خوب بودن را بلد نیستیم ولی نقش آن را خوب بلدیم ؛ همین است که حرکتی نداریم ؛ همین است که رشد نمی کنیم و در نقطه ی ابتدایی خودمان مانده ایم .


نقش ها ما را زیاد نمی کنند ؛ آنچه آدمی را زیاد می کند و رشد می دهد و بالا می برد ، باطنی صاف و پاک است اما ظاهری صاف و باطنی آلوده ، راهی به مراتب قرب و بندگی ندارد. راه رشدِ من و تو ، تنها داشتن ِ باطنی خالص و ساده است.


منافق کسی است که ظاهرش رنگ خدا دارد و باطنش رنگ غیر . هر وقت حرفی از منافق صفتان می شنویم ، خودمان را کنار می زنیم و در درون آرام زمزمه می کنیم : این حرفها به من ربطی ندارد ، من مومنم ، متقی ام ، شاکرم و... در حالی که شاید بدتر از منافقان عمل کنیم . استاد بزرگواری می فرمود : گمان نکنید فرعون مرده است ، همه ی ما فرعونیم ، فقط مصر های ما کوچک و بزرگ است .


حس می کنم و می بینم کسانی را که ظاهرشان آرام است و گوشه گیر ولی باطنشان پر است از شور و اشتیاق به حضرت حق . نمی دانم چه می شود که هنگام مواجهه با نیک سیرتان ، غرق در بیچارگی خودم می شوم! با یک نگاه می فهمم که به گمان خودم هر چقدر خوب هم بوده باشم، باز در ابتدای این راه بی نهایتم و حسرت روزهایی را می خورم که چقدر راحت به من پشت کردند.


این حس و حال شکستن خوب است از این جهت که روح بندگی را به من نشان می دهد اما از درون آدمی را می شکند ، شکستنی که تا مدت ها نمی شود ، آن را رو به راه کرد.


از اینها که بگذریم می رسیم به اینکه چقدر با الفاظ بازی میکنیم و دلخوشیم به تعریف ها و تمجیدها ؛ استاد صفایی با صفا میفرمود: ما به هرکس که ساده و جانماز آبکش بود ، مومن می گفتیم و به هر کس که از ما کنار می کشید و لب به جام ما نمی زد ، متقی می گفتیم و هر کس که دست و دل باز می شد، محسن می گفتیم و هر کس که رام می گردید صابر می گفتیم و هر کس که دهانش همراه تسبیحش باز و بسته می شد ، ذاکر و شاکر می گفتیم.


ما به اینگونه با مومن و متقی و محسن و صابر و شاکر و ذاکر و... عادت کرده بودیم و اکنون که با قرآن و آن کلمه های دقیق و تیپ های مشخص برخورد می کنیم ، نفهمیده با آنها بازی می کنیم.

+ پ . ن : از اینکه نبودم و نتونستم جواب کامنت های با صفای شما رو بدم عذر میخوام و انشالله سر فرصت همه رو جواب می دم امیدوارم حلال کنید
  • بی نشان
۱۴
بهمن
۹۱

درسها را دوروبر ما قرار داده اند تا هر کسی به نحوی بهرمند شود. گاهی متوجه نیستیم و از فرصتهایی که در اختیار داریم خوب استفاده نمی کنیم . گاهی حس می کنیم وقت زیاد است و گاهی آنقدر به علم درون سینه هامان اطمینان داریم که به ذهنمان هم خطور نمی کند که شاید روزی از دستش بدهیم . 

انگار نه انگار همه را او عنایت فرموده است . یادم نمی رود ، دوستی داشتم که از لحاظ درسی  ، نمراتش خوب بود اما در تصادفی که برایش اتفاق افتاد ، حتی اسم خودش را هم فراموش کرده بود. تا چندین ماه همین طور بود تا اینکه بهتر شد.

قدر نعمتها را باید بدانیم شاید خیلی از ما آدمها ادعا می کنیم که شاکر نعمتهای او هستیم و شاید روزی هزار بار بگوییم : خدایا شکرت . اما این شکرها ثمره ی آنچنانی ندارد. مثل مردی که رباخوار است و برای رسیدن به یک معامله ربا ، سوار ماشینش می شود تا به سر قرار برسد ؛ در بین راه وقتی توی ترافیک شهر گیر می کند ، از ترس اینکه به سر قرار نرسد و با عصبانیت می گوید : لا اله الا الله . آیا این لا اله الا الله ارزشی دارد؟

خیلی از شکرهای ما هم اینگونه است یعنی ثمره ای در بر ندارد. شکر اصلی زمانی است که چشم را در راه گناه باز نکنیم و برای معرفت و عبرت باز کنیم  . شکر اصلی زمانی است که گوش را در راه درک و فهم و معرفت به کار اندازیم . و در کل زمانی ما شاکر نعمتهای الهی می شویم که عملا نعمتهای او را در وجود خودمان به جریان بندازیم .

اگر نعمتها را در وجودمان به جریان نندازیم در وجودمان می مانند و بقول استاد بزرگوار صفایی حائری : ماندن با گندیدن برابر است . و البته وقتی شاکر نعمتهای محبوب عالمیان نبودیم نعمتها را به طریقی از ما خواهند گرفت . حضرت آیت الله دستغیب می فرمود : 

تقریبا چهل سال قبل ، در حجره های مسجد مشیرالملک شیرازی ، که طلاب سکونت داشتند مُدرسی زبردست که عمدا نامش را نمی برم درس قوانین و مطول می گفت و مشهور به حافظه و معلومات بود . 

شب خوابید ، صبح که بیدار شد دید حافظه اش را از دست داده حتی برای نماز صبح سوره ی حمد را نیز فراموش کرده است. ده ها سال نماز خوانده ، لکن اینک یادش نیست ، قرآن را باز کرد دید نمی تواند بخواند .

خلاصه ، به طور کلی حافظه اش را از دست داد به طوری که الف را از باء تشخیص نمی داد و به همین حال بود تا مُرد

  • بی نشان