انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری

حرف هایی از جنس طلبگی

انسانِ جاری
۲۰
آبان
۹۱

بارها شنیدم که شیعه را با القاب بدی صدا می زدند و گاهی با لفظ «رافضی» در مکه و مدینه او را خطاب می کنند.

فکر می کردم شاید «رافضی» فحش و توهینی است که به شیعیان علی(علیه السلام) نسبت می دهند.

مردی به امام صادق(ع) عرض کرد : آقا ما را با لفظ رافضی خطاب می کنند .

و امام صادق (ع) در جواب فرمود : بخدا چه نام خوبى خدا بشما بخشیده مادامى که بگفتار ما پابند باشید و بما دروغ نبندید.

یا در روایتی دیگر امام باقر(ع) رافضی را اینگونه بیان می فرمایند:

ابن یزید از ... از ابو بصیر روایت کند که بحضرت باقر علیه السّلام عرض کردم قربان ، نامى روى ما گذاشتند

و فرمانداران به آن نام خون و مال و آزار ما را مباح دانسته‏اند.

فرمود : چیست آن؟

گفت رافضه . حضرت فرمودند : همانا هفتاد نفر از لشکر فرعون او را طرد کردند و نزد موسى علیه السّلام آمدند

و در میان قوم موسى هیچ کس از آن هفتاد نفر کوشاتر و نسبت به هارون (برادر موسى) دوست‏تر نبود

از این جهت قوم موسى آنها را رافضه نامیدند، و خداوند بموسى علیه السّلام وحى کرد که این نام را براى آن دسته ثبت کن زیرا نامى است که من به آنها بخشیدم، بنابر این این اسمى است که خدا بشما بخشیده‏ .

------------

ترجمه جلد 65 بحار الأنوار ، ص: 138

  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

راستی که انسان چقدر فراموش کار است

چقدر زود گناهان و نافرمانی ها را فراموش می کند

انگار نه انگار همین دیروز از ارتکاب گناهی که کرده بود پشیمان بود

انگار نه انگار که می خواست زمین دهان باز کند و آب شود از این جسارت

زود فراموش می کنیم ! نمی دانم شاید بخاطر این است که کم حافظه ایم

فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره

وقتی به اتفاقاتی که در گذشته برایم افتاد نگاه می کنم با خودم می گویم : آیا من این بودم؟

هیچ باورم نمی شود که گذشته ام با حال اینقدر تفاوت داشته باشد.

به آرشیو زندگی که نگاه می کنم می بینم چه پرونده های سنگینی داشتم

اما حال حسرت عمری را می خورم که چقدر بی تفاوت به آن بودم

اینجا حسرت روزهایی را می خورم که چند صباحی بیش از آن نمی گذرد و فراموششان کردم

اما چه باید بکنم وقتی که تمام اعمالم را به من نشان می دهند؟

اینجا به کارهایی که گناه نبود ولی عمرم را تلف کرد حسر ت می خورم و با خودم کلنجار می روم

چه کنم وقتی تمام خوب و بدم را در مقابلم ردیف می کنند؟

می گفتند :

شاید خدا از تمام گناهان و معاصی بگذرد ، اما فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره

تمام خوبی ها و بدی ها را ثبت کرده اند و نشان خواهند داد. حتی اگر بخشیده باشند...

می ترسم از آن لحظه ! از لحظه ای که پرونده ام باز می شود.

که در آن هنگام ، نیازی نیست مرا بکشند به سمت جهنم

چرا که از شدت خجلت و شرمندگی خود سر به زیر انداخته و راهی آتش می شوم

  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

باید سعی کنیم همیشه با ترازویی خودمان را محک بزنیم و یا بسنجیم.

باید از سلامت روح خود مطمئن شویم همان طور که از سلامت تن بی نیاز نیستیم.

طلبه ای از استاد صفایی پرسید :برای محک زدن خودمان ملاکی بدهید...

استاد فرمود : منبر و خطابه و نویسندگی و دانشگاه و حتی اجتهاد تو را غافل نکند و به عُجب نکشاند.

معیار در مسیر بودن ، سه چیز است :

احساس اضطرار

انکسار

ظرفیت

اگر این ها را نداشتی در راه نیستی ، نه این که عنوان ها ارزش ندارد.

خیر!

نبود موارد سه گانه نشان می دهد در راه نیستی!

در فرهنگ استاد :

احساس اضطرار یعنی وابستگی و نیاز همیشگی به خدا و عنایت اولیاء او

انکسار یعنی تواضع و شکسته نفسی

ظرفیت یعنی تحمل مشکلات و تکلیف ها و وظایف و یا صبر در مقابل بلاها 

  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

هنوز هم فقر مرا بسوی تو سیر می دهد...

هنوز نیاز دارم که تو را صدا بزنم....

هنوز هم لحظه لحظه با بغض و آه صدایت می زنم...

تمام وجودم یک صدا این را زمزمه می کند...

نمی خواهم بی نیاز از تو باشم...

نمی خواهم عشق ِ تو از رگ های وجودم بیرون شود...

هوا سرد است....

هوای دلم را می گویم...

سرد شده ، دوست ندارم

میخواهم هوای دلم گرم باشد...

گرم گرم....از گرمای عشق تو

عشقی که هر لحظه اضطراب ِ از دست دادنش را داشته باشم...

عشقی که اشک را هر لحظه در چشم هایم حلقه زند...

چقدر زیباست ، من عاشق تو شده أم

وقتی در ذهن خود ، حرف از تو می زنم چقدر خوشحالم که تو را دارم...

اما وقتی به این فکر می کنم که با گناهی از تو دور شوم، اشکم جاری می شود...

نمی خواهم، نمی خواهم لذت گناهی را که عشق تو را از دلم جدا کند...

+مخاطب خاص داره خود ِ خدا :)


  • بی نشان
۲۰
آبان
۹۱

 

بسته به طرز فکر من است . بسته به نیاز من است که چه بخواهم. گاهی تنها رزقی که از خدا می خواهم چیزی است که از شکم فراتر نمی رود.

گاهی هم شکم تمام چیز ما می شود و فکر می کنیم هیچ چیزی مهم تر از آن نیست. راستی تمام هستی باید به این سمت حرکت کند ؟ 

تنها برای رسیدن به بطن ؟ نه این نیست ما برای این آفریده نشدیم که صبح تا شب بدنبال پر کردن شکم بدویم .

قدری فکر کردم و قدری در مبانی فکری استاد گشت زدم و دیدم تنها جسم ما رزق نمی خواهد ، روح و قلب و عقل هم نیاز به رزق دارند.

و چه خوب است که این رزق را من حیث لایحتسب دریافت کنیم . از دیشب این فکر در ذهنم نقش بست که چه خوب است تقوا رزق مادی و معنوی ما را «من حیث لا یحتسب» می رساند.

آیات و نشانه‏هاى خدا، ارزاق حواسّ ما هستند و تدبر در آیات حق، زمینه‏اى براى تفکر تو مى‏شود و رزقى است براى فکر تو، تفکر معرفتى را به وجود مى‏آورد که رزق عقل توست، تو مى‏خواهى بسنجى و انتخاب کنى، در تاریکى که نمى‏شود سنجید.

پس این معرفت، رزق عقل توست و عقل با انتخابى که مى‏کند طاعتى را مى‏آورد و این طاعت، رزق قلب توست و قلب تو با طاعتش قربى را مى‏آورد که این قرب، رزق باطن و روح توست.

استاد عزیز به سه رزق در این جمله اشاره کردند ؛ رزق فکر ، رزق عقل ، رزق قلب که هر کدام به ترتیب رزق ها را به دنبال خواهند آورد .

اما «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب ...»و این رزق فکر و عقل و قلب چقدر زیباست که «من حیث لایحتسب» به ما برسد.

استاد علی صفائی حائری

  • بی نشان